مماکست باحوال او چون استقلال و اهلیّتی درو یابد خدمت دیوان را نام او در میان مرتبه داران نبیسد. وزیر صلاح وقت و فراغ خاطر خویش را بخدمت شهنشاه اوّل تا آخر سخن باز راند، شهنشاه فرمود که: انّ اولاد السّفلة اذا تأدّبوا طلبوا معالی الامور فإذا نالوها اولعوا بذلّ الأشراف و الأحرار و الوضع بأجلّة الکبار و انّی اصون اعراض الأشراف ان یتناولها السّفلة و الأشرار: یعنی فرومایهزادگان چون علم و ادب و کتابت بیابند طلب کارهای بزرگ کنند و چون بیابند در رنجانیدن خاطر و وضع مرتبۀ بزرگان کوشند و من نفسهای بزرگان را از آن نگه دارم که دست تطاول و زبان تعرّض فرومایگان بدیشان رسد، یکی از بزرگان این معنی بشکر انوشروان نظم کرده است:
للّه درّ انوشروان من رجل | ما کان اعلمه بالدّون و السّفل | |||||
ابی لهم ان یروموا غیر حرفته | مو ان یذلّ بنو الأحرار بالعمل | |||||
من باع تبنا ابوه فلیبعه و لا | یبع سواه فیدنیه الی الوهل[۱] |
چون وزیر سخن شهنشاه بشنید بازرگان را معلوم کرد و مرد متأسّف و محروم بازگشت، و دیگر باره بامداد با هدایای بسیار و خدمتی بیشمار بدرگاه وزیر آمد و در مقام خویش ایستاده دعایی که لایق بود عرض داشت و گفت اگر در تمنّای دیروزینه مسدود و طریق نامسلوک بود، و لا ذنب لی ان حنظلت نخلاتها،[۲] چه شود اگر همان مال از بنده بستاند و قدم مبارک که فرق و تارک فرقد میساید در بنده خانه آرد، وزیر اجابت کرد و گفت این بمن تعلّق دارد و لو دعیت الی کراع لأجبت،[۳] فردا اعیان ملک و وزیر بخانۀ بازرگان رفتند، چندان تکلّف در توسّع آن ضیافت