نظر به بالا کردم دیدم جلو چشم من خط برجسته هلالی نوشته شده ﴿دارالشورای ملی ایران﴾ که نظر بر زمین افکندم دیدم همهٔ بسیط خاک ایران پر است از خطوط و نقوش جلی که آن خطوط با ثلث و نستعلیق و نسخ و غباری لفظ مشروطیت را تکرار میکند . لهذا بیاری قوت قلب حاصله از این مناظر یک مشت بسینهٔ آن در زده عقب راندم و آیهٔ ( یریدون لیطفؤ نورالله و یا بی الله الخ ) را خواندم انگاه رجوع بموکل جریده و صاحب اختیار خودمان اسرافیل کرده دفع این دیو هولناک را از او خواستم . او هم از برادرش عزرائیل خواستار شد . حضرت عزرائیل وعده داد که این چند روزه بزودی باذن مجلس شورای ملی ایران و بامر خدای ایران و زمین و آسمان جان این دیو خبیث را قبض کرده با پنجه فولادی قانون اساسی چنان بر مغز او بکوبد که ایران و ایرانیان را از شر او الیالابد آسوده کند . و این لفظ منحوس فرنگی سانسور را از صفحهٔ این خاک بر اندازد (و لو کره المشرکون) بلی قلمی را که خدا در قرآن مجید بدان قسم خورده نمیتوان اسیر سلاسل و اغلال یک ادارهٔ مستبدهٔ کرد. و مقید بقیود نظارت و ممیزی مستبدین و ظالمین نمود . خداوند اعضای افعال محرمه را در انسان آزاد آفریده . و آلت دروغ و تهمت و زنا و سرقت و غیره را در بشر که مکلف و فاعل مختار است گذاشته و فقط حدود تعزیرات و مجازات دنیوی و عقاب اخروی برای هر عملی پس از واژه ناخوانا قرار داده . ولی هیچ ملک و فرشته را هم نگماشته که پیش از وقت اعمال صادرهٔ از انسان را تفتیش کند و هر کدام منکر است آن عضو را از کار بیندازد تا چه رسد بموکل نمودن شیاطین . هم چنین قلم . این آلت عدل و حق اعظم که نه تنها فوایدش مثل سایر آلات بشخص واحد راجع است بلکه ضامن عدل و آسایش یک کشور است نباید محبوس چاه زندان بختالنصرها باشد . و لشکر ظلم شریعهٔ فرات معارف و آداب را بروی تشنگان اردوی ملت مظلوم بهبندید . حاشا کلا غیرت ملت مشروطیتخواه جمیع این عقبات را دفع خواهد کرد . و دست غیبی کار خود را در سعادت و آزادی ایران خواهد نمود ﴿ انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون ﴾
خلاصهٔ نطق جناب... حاج میرزا نصر الله ملکالمتکلمین اصفهانی در انجمن مقدس اتحادیهٔ طلاب محترم علوم دینیه شیدالله ارکانه .
بعد از خطبه و نعت . حالات گذشتهٔ انسان آئینهٔ آیندهٔ او است یعنی اگر انسان بخواهد آیندهٔ خود را بفهمد بواسطهٔ ایام گذشته میتواند درک آن کند . دو کمال در شخص انسان هست که بواسطهٔ آن راه حجاز را از ترکستان فرق میدهد و چاه را از راه میشناسد . و بواسطهٔ قوه فراست که شرط اعظم آن سیاحت در میان طوایف و ملل مختلفه است انسان بدرجهٔ کمال میرسد . و بعلم تاریخ عادات اقوام و ملل را با یکدیگر موازنه میکند . که فلان ملت مثلا تا چندی قبل گرفتار ظلم و استبداد و فقر و فاقه بودند و با هم نفاق داشتند . و رؤسای آنها برشوه گرفتن و تا راج و چپاول اموال زیردستان میپرداختند.
تا داخل عالم نورانی مشروطیت شدند . و کسی که عالم بعلم تاریخ شد آنوقت میفهمد که آنچه بر آن قوم تاری شده بر این ملت هم روی داده . مثلا در آنجا فلان حکم تخمی از مشروطیت افشانده و پس از آن تخم سر از خاک بدر آورده و دیگران آنرا حفظ کرده تا شجرهٔ طیبهٔ عدالت شده و اشجار خبیثهٔ خوف و وحشت را بمرور در زیر سایهٔ خود خشک و نابود کرده .
اینجا هم همانطور پیش آمده . مثلا تاریخ فرانسه را هر کس ملاحظه کند میبیند غالب اوضاع آنجا مشابه حال ما بوده و تاریخ همین دوسالهٔ روسیه را هر که بهبیند میداند کمال شباهت را با وضع حالیهٔ ما داشته منتها شدت و استعداد آن ملت بیشتر از ما بوده و سفک دماء و قتل و خسارت آنها زیادتر شده . و چون در ایران مستبدین ضعیف تر از ملت بودند آن طوری که باید خونریزی نشد و میتوانیم بگوئیم که دومای روسیه و شواری ملی ایران بمثابهٔ دو شاخهٔ تازه روئیده و دو نهال نورسند که از زمین عدالت و مشروطیت سر بر آوردهاند . و بادهای مخالف همه روزه بد آنها میوزد . و همین اوقات جواب تبریک نامهٔ شورای ملی را تلگرافاً ایفاد داشته و گفتهاند. که ما هر دو دو نهال تازه هستم که در هوای حریت و مساوات قد بر افراختهایم و اینکه این بنده اتصالا فریاد میزنم و بشما برادران ایمانی و وطن خود عرض میکنم مدرسهٔ اکابر لازم است بجهته این است که اولیای اطفال ما از ترقی و تنزل ملل مطلع شوند و اطفال خود را بمکاتب و مدارس بفرستند که بوضع زمان تربیت شوند هر وقت اقلا ده کرور مردم در مملکت ما با سواد