این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
بپیچید نیو سرافراز یال | کمند اندر افگند و کردش دوال | ۹۳۰ | ||||
سر پهلوان اندر آمد ببند | ز زین برگرفتش بخمّ کمند | |||||
پیاده بپیش اندر افگند خوار | ببردش بدور از لب رودبار | |||||
بیفگند بر خاک و دستش ببست | سلیحش بپوشید و خود بر نشست | |||||
درفشش گرفته بدست اندرون | بشد تا لب آب گلزرّیون | |||||
چو ترکان درفش سپهدار خویش | بدیدند رفتند ناچار پیش | ۹۳۵ | ||||
خروش آمد و نالهٔ کرّه نای | دم نای سرغین و هندی درای | |||||
چو آن دید گیو اندر آمد بآب | چو کشتی که موج اندر آید شتاب | |||||
برآورد گرز گرانرا بکفت | سپه ماند از کار او در شکفت | |||||
سبک شد عنان و گران شد رکیب | سر سرکشان خیره گشت از نهیب | |||||
بتیغ و رکاب و بسفت و بباد | همی ترکرا خاک بر سر نهاد | ۹۴۰ | ||||
از افکنده شد روی هامون چون کوه | ز گرزش شدند آن دلیران ستوه | |||||
قفای یلان سوی او شد همه | چو شیر اندر آمد بپیش رمه | |||||
چنان لشکر گشن و مردان نیو | گریزان برفتند از پیش گیو | |||||
چنان چیره برگشت و بگذشت ز آب | که گفتی ندیدست لشکر بخواب | |||||
دمان تا بنزدیک پیران رسید | همی خواست کز تن سرشرا برید | ۹۴۵ | ||||
بخواری ببردش پیاده کشان | دوان و پر از ترس چون بیهشان | |||||
بر شاه بردش چنان خوار و زار | دو رخساره زرد و سر افگنده خوار | |||||
پیاده بنزدیک خسرو زمین | ببوسید و بر شاه کرد آفرین | |||||
چنین گفت با شاه که این بیوفا | گرفتار شد در دم اژدها | |||||
سیاوش بگفتار او سر بداد | چو او باد شد این شود نیز باد | ۹۵۰ | ||||
ابر شاه پیران گرفت آفرین | خروشید و بوسید روی زمین | |||||
همی گفت کای شاه دانش پژوه | چو خورشید تابان میان گروه | |||||
تو دانستهٔ درد و تیمار من | ز بهر تو با شاه پیگار من | |||||
اگر بنده بودی بدرگاه شاه | سیاوخش خسرو نگشتی تباه |
۲۵۷