این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست | « ۲۲ |
در قدح عکس تو یا گُل در گُلاب افتاده است | « ۲۸ |
آتشین خوی مرا، پاس دل من نیست نیست | « ۳۶ |
ما را دلی بود که ز دنیای دیگر است | « ۴۶ |
رفتند اهل صحبت و یاری پدید نیست | « ۵۰ |
چون شفق گر چه مرا باده ز خون جگر است | « ۵۲ |
خاطر بیآرزو، از رنج یار آسوده است | « ۵۵ |
عاشق از تشویش دنیا و غم دین فارغ است | « ۶۱ |
شکسته جلوهٔ گُلبرگ از بر و دوشت | « ۶۵ |
او را برنگ و بوی نگویم نظیر نیست | « ۶۹ |
زندگی بر دوش ما، بار گرانی بیش نیست | « ۷۰ |
رخم چو لاله ز خوناب دیده، رنگین است | « ۸۶ |
بر خاطر آزاده، غباری ز کسم نیست | « ۹۸ |
ستاره، شعلهای از جان دردمند من است | « ۱۰۵ |
کنج غم هست، اگر بزم طرب جایم نیست | « ۱۱۱ |
● |
حرف «ح» |
گر شود آنروی روشن جلوهگر هنگام صبح | « ۴۴ |
● |
حرف «د» |
ساقی بده پیمانهای زآن می که بیخویشم کند | « ۶ |
ز جام آینه گون، پرتو شراب دمید | « ۳۲ |
۲۲۹