و جلو خورشید بمن توهین و تحقیر روﺍ میدﺍشت. باﻻخره مرﺍسم عروسی رﺍ فرﺍهم ﺁورد، من بموجب شرطی که با سیمویه کرده بودم، زندهبگور شدن رﺍ بتحمل رسوﺍئی و خوﺍر شدن ترجیح دﺍدم و برﺍی ﺍنتقام دست بدﺍمن زن جادوئی شدم. همان شب که جشن عروسی سیمویه و خورشید بر پا بود، ﺍکسیر جادوگر رﺍ در جام شرﺍب ریخته باو خورﺍنیدم و سیمویه در حالت موت کاذب (بوشاسپ) افتاد.
«زن جادو، وسیلهٔ دفع طلسم و زنده شدن سیمویه رﺍ در طلسم جدﺍگانه بمن دﺍد. ولی من ترجیح دﺍدم که با شوهرم زنده در گور بروم و خونم در قبر خورﺍک ﺍو بشود، خون هر سه ما رﺍ در طی ﺍقامت طویل زیرزمینی خود بمکد، تا خفت همسری با خورشید رﺍ بخود هموﺍر بکند! برﺍی ﺍین که برﺍدرم بدﺍند که من بعهد خود وفا کردهﺍم، طلسمی که دوباره ﺍو رﺍ زنده خوﺍهد کرد در جوف وصیتنامه ﺍست.
«ای کسیکه ﺍین وصیتنامه رﺍ میخوﺍنی؛ بدﺍن که سیمویه نمرده و در حالت «بوشاسپ» موت کاذب ﺍست. مطابق دستور زن جادو مومیائی شده و بوسیلهٔ ﺍین طلسم زنده خوﺍهد شد، برﺍی ﺍین کار باید در ماه شب چهارده بین تو و تابوت یک پرده فاصله باشد. بخوردان را برافروخته در مندل (یونه) بگذارند و بوی خوش در ﺁن بریزند و ﺍین کلمات رﺍ ببانگ بلند ﺍدﺍ کنند. (ﺍینجا متن کلماتی ﺍست که به پازند نوشته شده، گویا سریانی ﺍست. معنی ﺁنها معلوم نیست و فقط باید خوﺍنده شود. بهر