بازوهای لخت و ساقهای برهنه که زیر تابش آفتاب سوخته شده بود کلاه کتانی بسر و دوسیه زیر بغل، از صبح تا شام مشغول رﺍهنمائی کارگرﺍن، یاددﺍشت، عکسبردﺍری و کاوش بودند ولیکن پیوسته به کلکسیون تیله شکسته افزوده میشد. بطوریکه کمکم هر سه نفر دلسرد شده و تصمیم گرفته بودند که تا ﺁخر سال رﺍ کجدﺍر و مریز نموده، سال ﺁینده به حفریات خاتمه بدهند.
گویا میسیون ﺍبتدﺍ گول دروﺍزه و سنگهای تخت جمشیدی رﺍ خورده بود که باین محل حمل شده بود و فقط سر در ﺁن ﺍز سنگ سیاه برپا بود در صورتیکه چندین تخته سنگ دیگر ﺍز همان جنس که عبارت بود ﺍز بدنه و جرز بدون ترتیب روی زمین ﺍفتاده بود و حتی شکستهٔ یکی ﺍزین سنگها جزو مصالح ساختمان بکار رفته بود، و ﺁثار یک رج پله ﺍز زیر خاک درﺁمده بود که ﺍز تپه بپائین میرفت.
دکتر وﺍرنر در ﺍطاقهای روی تپهٔ مقابل تمام روز مشغول مطالعه و مرتبکردن اشیاﺀِ پیدﺍ شده بود. – ﺍین اطاقها عبارت بود ﺍز یک ﺍنبار، یک ﺁشپزخانه و روشوئی، یک تاﻻر بزرگ که جلو ﺍیوﺍن بود و برﺍی مطالعه و نهارخوری و نشیمن تخصیص دﺍده بودند. اطاق دست چپ تاﻻر برﺍی خوﺍب تعیین شده بود. گماشته ﺁنها قاسم که هم شوفر و هم نوکر ﺁنها بود، اغلب برﺍی خرید ﺁذوقه و برف[۱] بشیرﺍز میرفت. چون ﺁبادیهای