این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۹۷
ساقی ببرم گر بت یاقوت لبست | ||||||
ور آب خضر بجای آب عنب است | ||||||
گر زهره بود مطرب و عیسی همدم | ||||||
چون دل نه بجا بود نه جای طربست |
۹۸
ساقی غم من بلند آوازه شدست | ||||||
سرمستی من برون ز اندازه شدست | ||||||
با موی سپید سر خوشم کز می تو | ||||||
پیرانه سرم بهار دل تازه شدست |
۹۹
ساقی قدحی که کار عالم نفسی است | ||||||
گر شادی ازو یکنفس آن نیز بسی است | ||||||
خوش باش بهرچه پیشت آید که جهان | ||||||
هرگز نشود چنانکه دلخواه کسی است |