این برگ همسنجی شدهاست.
۱۴
مقدمه
صحن مدرسه با جمعی طلبه راه میرفت یکی از آن خران بهیچ وجه باندرون نمیآمد حکیم چون این حال بدید تبسّم کرد و بجانب خر رفته بدیهة گفت.
ای رفته و باز آمده بل هم گشته | نامت ز میان نامها گُم گشته | |||||
ناخن همه جمع آمده و سم گشته | ریش از پس کون درآمده دم گشته |
خر داخل شد از حکیم پرسیدند سبب چه بود گفت روحی که تعلّق بجسم این خر گرفته ببدن مدرّس این مدرسه بود لهذا نمیتوانست درآید اکنون چون دانست که حریفان او را شناختند خود بالضّروره قدم باندرون نهاد»
***
چون برای آگاهی بر شرح حال خیام هیچ سندی بهتر از آنچه معاصرین حکیم یا مورخین قدیم نوشتهاند نیست لذا سیزده قسمت فوق را که استاد معظم آقای محمد بن عبد الوهاب قزوینی مد ظله در حواشی چهار مقاله نظامی و در مقاله جداگانه (قسمت نقل از تتمة صوانالحکمة در جلد دوم بیست مقاله قزوینی طبع شده) جمعآوری نمودهاند عیناً از آنجا نقل و طبع گردید.