این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۵۲
یک جرعهٔ می ز ملک کاوس بهست | از تخت قباد و ملکت طوس بهست | |||||
هر ناله که رندی بسحرگاه زند | از طاعت زاهدان سالوس بهست |
۵۳
چون عمر بسر رسد چه شیرین و چه تلخ | پیمانه چو پُر شد چه بغداد و چه بلخ | |||||
می نوش که بعد از من و تو ماه بسی | از سلخ بغرّه آید از غرّه بسلخ |
۵۴
انانکه محیط فضل و آداب شدند | در جمع کمال شمع اصحاب شدند | |||||
ره زین شب تاریک نبردند برون | گفتند فسانه و در خواب شدند |
۵۵
آنرا که بصحرای علل تاختهاند | بی او همه کارها بپرداختهاند | |||||
امروز بهانهٔ در انداختهاند | فردا همه آن بود که درساختهاند |
۸۴