این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۳۹۸
خیام
۵۵۵ – ۳۰۶ رز
چون هست زمانه در شتاب، ایساقی، | برنه بکفم جام شراب، ایساقی، | |||||
هنگام صبوح قفل از در بگشا؛ | تعجیل.. که آمد آفتاب، ایساقی. |
۵۵۶ – ۳۰۶ حج
حال دل خستهٔ گدا میدانی؟ | وین درد دل مرا دوا میدانی. | |||||
با تو چکنم قصّهٔ درد دل خویش؟ | ناگفته چو درد دل ما میدانی!. |
۵۵۷ – ۲۲۰ کم – ۳۰۷ رز
خواهی که اساس عمر محکم یابی، | روزی دو بعالم[۱] دل خرّم یابی؛ | |||||
فارغ منشین ز خوردن باده و می[۲]، | تا لذّت عمر خود دمادم یابی. |
۵۵۸ – ۳۲۷ حج
خواهی که پسندیده ایام شوی، | مقبول و قبول خاصّه و عام شوی، | |||||
اندر پی مؤمن و جهود و ترسا | بدگوی مباش؛ تا نکو نام شوی. |
۵۵۹ – ۲۸۶ حج – ۳۰۸ رز – ۷ نز – ۱۵۲ بو
خوش باش که پختهاند سودای تو دی، | ایمن شده از همه تمنّای[۳] تو دی، | |||||
تو شاد بزی؛[۴] که بیتقاضای تو دی | دادند قرار کار فردای تو دی. |
۵۶۰ – ۳۲۷ کم – ۳۲۷ رز
دانی که سپیده[۵] دم خروس سحری، | هر لحظه[۶] چرا همی کند نوحه گری؟ | |||||
یعنی که نمودند در آئینهٔ صبح؛ | کز عمر شبی گذشت تو بیخبری!.. |
۵۶۱ – ۱۵۳ بو
در ده می لعل لالهگون صافی، | بگشای ز حلق شیشه خون صافی؛ | |||||
کامروز برون ز جام می نیست مرا | یک دوست که دارد اندرون صافی. |