این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
رباعیات خیام
۳۶۹
۳۵۰ – ۳۳۰ حج
بر برنه و بر کف آر و بنواز و ببوس– | پس بر فلک و زمانه میدار فسوس– | |||||
آن باز که زلف ساز در چنگل اوست | وان بط که گرفته در شکم چشم خروس. |
۳۵۱ – ۱۷۴ کم – ۱۸۱ رز
مرغی دیدم نشسته بر بارهٔ طوس، | در پیش نهاده کلّهٔ کیکاوس، | |||||
با کلّه همیگفت که «افسوس افسوس... | کو بانگ جرسها و چه شد نالهٔ کوس؟!» |
۳۵۲ – ۲۶۸ حج – ۱۰۴ بو
آن باده که روح ناب[۱] میخوانندش، | معمار[۲] دل خراب میخوانندش، | |||||
رطل دوسه سنگین بمن آرید سبک؛ | خیراب چرا شراب میخوانندش؟! |
۳۵۳ – ۱۸۲ رز
از آمدهها آب مکن زهرهٔ خویش | وز هر جهتی شور مکن شهرهٔ خویش، | |||||
بردار ز دنیای دنی بهرهٔ خویش | زان پیش که دهر بر کشد دهرهٔ خویش. |
۳۵۴ – ۳۱۰ حج
ایدل، مطلب ز دیگران مرهم خویش، | خود باش بهر درد دلی محرم خویش، | |||||
تنها بنشین و خویشتن خور غم خویش | ور همدمت آرزو کند هم دم خویش. |
۳۵۵ – ۱۱۸ حج – ۱۸۳ رز – ۱۰۱ بو
پندی دهمت؛ اگر بمن داری گوش، | «از بهر خدا جامهٔ تزویر میوش» | |||||
عقبی همه ساعتست و دنیا یکدم[۳]؛ | از بهر دمی ملک ابد را مفروش. |
۳۵۶ – ۱۳۱ کم – ۱۸۴ رز
تا چند کنیم عرضهٔ نادانی خویش؟ | بگرفت دلم از بیسروسامانی[۴] خویش | |||||
زنّار ازین سپس میان[۵] خواهم بست | از شرم گناه و از مسلمانی[۶] خویش. |