سرداد یا نغمهای سرود. ای یار همـدم، اینکه فراخنای جهانرا پر میکند قبرهای ماهاست. پس (در اینصورت) قبور قوم عاد کجاست؟.. قدم خود را سبکتر بگذار گمان نمیبرم که ادیم زمین سوای همین اجساد باشد. گر چه (سالیان درازی گذشته و) عهدی کهن گردیده (بازهم) برای ما خوار داشتن آبا و اجداد، زشت است. اگر بتوانی در هوا برو آهسته؛ نه بر روی استخوانهای پوسیدهٔ بندگان خدا از روی کبر و غرور؛ بسیار لحدیست که بکرّات و مرّات لحـد گردیده و اینک از ازدحام اضدادی (مانند خرد و کلان، پیر و جوان، قوی و ضعیف، وضیع و شریف که بسوی او هجوم آوردهاند) دهنش از خنده بروی آنان باز مانده است و بسیار مدفونی است که در ظرف روزگاران دراز بر روی باقیماندهٔ اعضای دیگران دفن شده است و از دو ستاره فرقدان (که شبیه دو چشم نگرانند) بپرس و ببین که چقدر قبیلهها را دیدهاند و با چقدر از بلدهها انس و الفت گرفتهاند و چقدر ایستاده و زوال روزها را تماشا کرده و در شبهای تاریک با نور خود مشعل افروخته و در روشنائی آن مسافر براه انداخته (و شاهد عبور و مرور کاروانهای رحلت بدیار عدم گردیدهاند) در حقیقت، اندوه هنگام مرگ، اضعاف مضاعف شادی بوقت زائیده شدنست. زندگانی همهاش درد و رنج است و عجیبتر از کسی نیست که راغب فزونی مدّت آن است».
بدین گونه از افکار معرّی در بسیاری از رباعیات خیام با اندک تفاوتهائی میتوان تصادف کرد و سرانجام چنین معلوم میشود که در بین این دو داهی شرق در بارهٔ پارهای از مسائل فلسفی مانند انقلاب حادثات عالم و افکار راجع بآخرت مشابهتهائی کما بیش پیدا میشود ولی از لحاظ مزاج و مشرب و حتّی طرزفکر و شیوه بیان و در مورد موضوعاتی مربوط بدین و دنیا و انسان و انسانیّت تفاوت بسیار فاحش و بیّنی وجود داشته و بهر اندازه که معرّی زاهد و عبوس، باصداقت و صمیمیّت کامل، ممثّل سجّیهٔ متمایز عرق مخصوص خود: سامی بوده، خیام شوخ و شادروان خصائل ارثی نژاد آریائی را، بهمان اندازه از صدق و صفا حفظ و تمثیل نموده است.
از آنجا که موضوع قسمت عمدهای از رباعیات خیام، چنانکه کراراً اشاره شده،