(بیک فرق و آن اینست که) ریخته شدن ما (در قالب اوّلی) دیگر اعاده و تکرار نمیشود» یعنی رفتیم که رفتیم و دیگر برنمیگردیم.
«کلّ ذکر من بعده نسیان | و تغیب الاثار و الاعیان» |
«پس از هر یادی فراموشی است و آثار و اعیان (همگی از بین میروند و) ناپدید میشوند» همه کس و همهچیز محکوم بخاموشی و فراموشی است».
و گاهی هم انکار او بمرحلهٔ قطعیّت میرسد؛ چنانکه در این قطعه:–
«أتترک هیهنا الّصحباء نقداً | لما وعدوک من لبن و خمر | |||||
حیات ثم موت ثم حشر | کلام خرافة؛ یا امّ عمرو»[۱] |
«آیا ترک میکنی در اینجا باده را نقداً برای آنکه ترا (در آنسرای) شیر و شراب وعده کردهاند. حیاتی است، بعد از آن مماتی است، بعد از آنهم حشر و نشری است؟ (این حرف بدین ترتیب) سخن یاوهایست؛ ای ام عمرو» و حال آنکه خیام در همهٔ این مسائل از ابتدا ریبی بوده و تا آخر هم لاادریهٔ ثابت قدمی باقی مانده است.
خلاصه آنکه این دو شاعر حکیم فقط در جانبداری از انقلاب حادثات عالم شباهت تّام و تمامی با همدیگر دارند و عالیترین قسمتی از گفتار معرّی هم اشعاریست که در این زمینه ساخته و از آن جملهاست این قطعه:–
فلایمش فخّارا من الفخر عاید | الی عنصر الفخّار للنفع یضرب. | |||||
لعلّ انساءً منه یصنع مرّة؛ | فیأکل منه من یشاء و یشرب | |||||
ویحمل من ارض الی اخری ومادری؛ | فواهاً له بعد البلا یتغرّب». |
«کسی که باصل سفالی برخواهد گشت، نباید با ناز و غمزه و خودنمائی راه
- ↑ در این قطعه نوعی از صنعت (التفات) بکار رفته؛ زیرا در بیت اول، مردی و در بیت دوم زلی بنام (ام عمرو) مخاطب قرار داده شده است و خرافه بضم خاء فوقانی و فتح فاء نام مردی در عرب بوده که چیزهائی نقل میکرده و میگفته است که آنها را از پریان دیده است و مردم باور نمیکردهاند و میگفتهاند «هذا حدیث خرافه» این جمله رفته رفته در بارهٔ هر خبر واهی اطلاق شده و بکثرت استعمال کلمات دیگر حذف شده و فقط (خرافه) باقی مانده است.