و ملاطفه دریغ ننموده است. او در خور حماقت آدمیزاد فقط بخنده استهزاء کفایت ورزیده؛ نه بشریت را بقدر معرّی مکروه دیده و نه آدمیان را تا آن اندازه منفور شمرده؛ بلکه بالعکس، در محافل رسمی همنشین سلاطین عصر و در مجالس انس و الفت همدم خوبرویان بوده و از توصیهٔ زندگانی پر نشاه و نشاطی بدیگران هم مضایقه نکرده است.
خیام، در سبک شعر و شیوه بیان نیز با معرّی مغایرت دارد. معرّی، قریحهای دارد بسیار منطقی و بدین سبب، اکثر اشعارش، فلسفی محض و خشک است و با آنکه اسلوبش متین و موجز؛ حتّی بسیار بلیغ و خطیبانه است، بسیار هم غلیظ و ثقیل و عریان میباشد و در اغلبی از افکار و عقاید خود راه افراط و اغراق پیموده است. هرچند برخی منظومهها دارد شایان آنکه از زیباترین نمونههای شعری بمعنی صحیح آن شمرده شود؛ ولیکن چیزی که هست آنست که اینگونه اشعار در میان آثار او بسیار بسیار نادر است و بقول مرحوم رضا فیلسوف، ابوالعلاء از جمله شعرائی مانند متنبّی و ابوتمام و بحتری محسوب نمیشود؛ بلکه ناظم حکیمی است که لوکرچیوس را بخاطر میاندازد و از حیث شیوهٔ کلام و طرز بیان بخیام دلفریب ما، ابداً، شباهتی ندارد.
عقیدۂ فلسیوف نامبرده هم بر اینست که «خیام و معرّی از حیث مزاج، نمونهٔ دو شخصیّت ممتاز و بارزی را نشان میدهند که نهایت تضادّ را با هم دارند و ازجهة همین اختلاف مزاج است که در حلّ مسئلهٔ حیات و تعیین دستورالعمل زندگی دو روش متضادّ اتّخاذ کردهاند؛ بنحویکه وضع دید و عمل کرد آنان نسبت بدنیا و زندگانی آن بسیار متفاوت افتاده و مستلزم نتایج عملی کاملا متباینی گردیده است. معرّی در محروم داشتن نفس خویشتن از همهٔ لذات و حظوظات دنیا ارادهٔ آهنینی نشان داده و تمام عمر خود را با پارسائی و پرهیزکاری گذرانیده و در آثار و اشعار خویش همه تنّعمات و تجّملات دنیا را خرد و حقیر شمرده و در سخنانش دستورالعملی که بهمه داده و توصیهای که بعموم نموده، زندگانی احرارانهایست که فقط بوسیله زهد و قناعت امکان پذیر و قابل تأمین میباشد؛ چنانچه