هی العادات یجری الشیخ منها | علی شیم تعوّدها الصبّی، | |||||
واشوی الحقّ رام مشرقیّ | ولم یرزقه آخر مغربیّ، | |||||
فذا عمر و یقول و ذاسواه | کلا الّرجلین فی الدّعوی غبیّ»، |
«یافتم شریعت را چیزی که شبها آنرا کهنه میکند؛ چنانکه ردای شرعبی (که نوعی از برداست) کهنه میشود. شریعت عادتهائی است که پیرمردان با آن بسر میبرند بسانی که کودکان خو گرفتهاند. حقّ را تیرانداز مشرقی (شکار کرد و برد و) کباب کرد (و خورد و از هضم رابع هم گذراند) و برای آن دیگری که مغربی است، اصلا، روزی نشد، پس، ابن عمرو است که سخنی میگوید و این هم دیگری است (که حرف دیگر میزند) در صورتی که هر دو در دعوی خود کودن و کور ذهن هستند».
او عقل و دین را نقیض یکدیگر میبیند و میگوید:–
«هفت الحنیفة و الّنصاری ما اهتدوا | و یهود حارت و المجوس مضللّة | |||||
اثنان اهل الارض ذوعقل بلا | دین و آخر دیّن لاعقل له». |
«مسلمانان فریفته شدند و نصارا، اصلاً، هدایت نیافتهاند و مجوسها گمراهند. مردم روی زمین دو گروهند؛ گروهی خردمندند و بیدین و گروهی دیگر دیندارند و بیخرد».
بنظر او دین مسخرهٔ عقل است و در این معنی چنین میگوید:
«عقول یستخفّ بها سطور | و لایدری الفتی لمن الّثبور؛ | |||||
کتاب محمّد و کتاب موسی | و انجیل ابنمریم والّزبور». |
«عقلهائی است که سبک شمرده میشود بوسیله آنها نوشتههائی و آدمی نمیداند که در این میان زیان و خسران برای کیست و آن نوشتهها عبارتست از قرآن محمّد و تورات موسی و انجیل عیسی و زبور داود».
او متعجّب است از اینکه پیروان ادیان چگونه بپارهای از احکام آنها باور کردهاند.