درخواست میکند عطیهای از حکمتها. اوست فرزانهای که ابرهای دانش وی سیراب میکند استخوانهای پوسیده و نرم شده را با آب زندگی از حکمت (کون و تکلیف) فراهم آرد آن را چنانکه برهانهای او بینیاز دارد از اینکه گفته شود: «خیر...».
مراتب صفا و صمیمیت آمیخته با توقیر و احترامی که در این نامهٔ نسوی مشاهده میشود و قبول تقاضای وی بیهیچ مضایقهای از جانب خیام حاکی از یک مودت و یگانگی سابقه داریست که غالباً از اوان جوانی و در میان اشخاص تحصیل کرده از دورهٔ همشاگردی آغاز میشود. و بدیهی است که وجود چنین سابقهای بین نسوی و خیام مؤید تلمذ خیام در محضر شیخالرئیس و مساعدت سن و سال او با این موضوع است؛ علیالخصوص با توجه باینکه تجلیل و تکریمی که در این نامه بعمل آمده، از ناحیهٔ امثال نسوی دربارهٔ کسانی که مسنتر یا همسال یا لااقل نزدیک بسن خودشان نباشند، منافی با عادات و رسوم بوده و بالاخص تقاضای این قبیل اشخاص حل مشکلی را که برای خودشان مجهول بوده و در واقع نوعی از تلمذ و تعلم محسوبست، از کسان بسیار جوانتر از خودشان خیلی بعید و بلکه متعذر بنظر میرسد.
ناگفته نماند که همین تقاضای نسوی از خیام و قبول خیام آنرا یکی از دلائل عدم صحت پاره نسبتهائی از قبیل مادی، دهری، طبیعی و بالاخره ملحد و منکر مطلق بودنست که بشخص عاقل و عالمی مانند خیام داده شده؛ چه آنکه نسوی چنانچه همشاگرد خیام نبوده؛ لااقل از خواص معتقدان او بوده و او را کاملاً میشناخته و از افکار و عقاید وی اطلاع کامل داشته و با این حال از وی تقاضای حل مشکلی را نموده که موضوع آن (حکمت باری تعالی در آفرینش جهان و مکلف داشتن مردم بعبادات) بوده و لابد احتیاج معنوی مبرمی بکشف حقیقت این قضیه داشته که چنین درخواستی نموده است. در این صورت، مسلم است که چنانچه نسوی کوچکترین شبههای در صحت و سلامت عقیده و ایمان خیام داشت؛ درصدد چنین تقاضائی از وی برنمیآمد؛ زیرا ممکن نیست توضیحات و تعلیمات کسی که معتقد گفتار خود نبوده طرفی را که