از ظواهر اشعارش وقوف یافته و برای آنها معانیی بر وفق طریقت خود نقل و تأویل کرده و آنها را در خلوت و جلوت بمیان مینهند و در مجالس و محافل خویش محاضراتی بر روی آنها ترتیب میدهند.» و حتی از مترجمان رباعیات خیام مسیو نیکلا هم در مقدّمهٔ ترجمهٔ خود اورا شاعر متصوّفی تصوّر و معرّفی کرده و از این جهة فیتزجرالد و دیگران اورا شدیداً، مورد انتقاد قرار دادهاند و حق هم با آنهاست؛ زیرا هرچند طایفهٔ صوفیّه برای تعریف و توصیف کسانی که در زندگانی فقط بهمین (آن) حاضر ارزش و اهمیّتی قائل شده و آنرا از جملهٔ ارکان مسلک خود قرار داده و پیروی از آن را بدیگران نیز توصیه نموده و عنوان مشهور و معروف (ابنالوقت) را مصطلح و معمول کردهاند و قطبالعارفین مولانا جلالالدین محمد بلخی اینطور معیشت را در حیات صوفیانه بعنوان یک قاعدهٔ اساسی معرّفی کرده و میفرماید:
«صوفی ابنالوقت باشد؛ ای رفیق، | نیست فردا گفتن از روی طریق» |
ولیکن موضوع (آن دائم) فکریست که صرفاً مختص و منحصر بطایفهٔ صوفیّه بوده و این طایفه در عین حال، عالم و بالّطبع، حرکت و انقلاب حادثات را هم اثر فسونی میشمارند. و حال آنکه خیام (آنِ دائم) نمیشناسد؛ ولی چون عالم را دائماً در حرکت و انقلاب میبیند؛ حیات آدمی را در آن میان بیش از دمی که حال حاضر باشد، بحساب نمیآورد؛ بنابراین، هر یک از این دو دستهٔ صوفیه و حکمائی که در فلسفهٔ انقلاب حادثات با خیام همعقیده هستند از یکی از دو قطب کاملاً مخالف حرکت کرده سرانجام در یک نقطه بیکدیگر میرسند و بسیار محتمل است که سبب عمدهٔ اشتباه کسانی که اورا صوفی پنداشتهاند مخفی ماندن این قضایا در نظر آنان باشد. البتّه، وقتی که مبدأ و منشاء منطق و محاکمهای که دودسته از متفکرینی را که در مشرب و اعتقاد تا این درجه مخالف بودهاند به نتیجه واحدی سوق و ایصال کرده، کشف و معلوم نگردد؛ اشخاص دور از مطلب، طبعاً و بالّضروره، دچار خبط و اشتباه میشوند؛ امّا دانشمندان صاحب خبرت و بصیرتی که از این قضایا اطلاع کامل داشتهاند، هرگز و بهیچوجه در چنین خبط و خطائی نیافتادهاند؛ مانند امام غزالی و القفطی و