یا رندان سبو بدوش و ساغر بدست باشند. میان گفتاری چنان و رفتاری چنین هیچگونه ضرورت منطقی و ملازمهٔ عقلی وجود ندارد؛ چنانکه بسیاری از گویندگان، که غزلهای عاشقانه سرودهاند، مزهٔ می را اصلاً و ابداً نچشیدهاند و بسا داستانسرایان و حکایهنویسانی که میدانهای رزم و بساطهای بزم را مانند صورتگران چیره دست تصویر کردهاند، هرگز بمصافی نزدیک نرفته و بهیچوجه در محافل عیش و نوش حضور نیافتهاند، بلکه برخی از آنان مانند نظامی و خاقانی باندازهٔ زهّاد پارسا بودهاند و بهیچ یک از صغایر و کبایر دامن نیالودهاند.
نظامی بدنبال همان سه بیتی که در بالا نگاشته شد. باجتناب خـود از می و مستی تصریح نموده و این ادعای خویش را با سوگندی عظیم تأیید کرده و میگوید:
«وگرنه؛ به یزدان که تا بودهام، | بمی دامن لب نیالودهام» | |||||
گر از می شدم هرگز آلودهکام؛ | حلال خدایست بر من حرام» |
در صورتیکه نخستین ساقینامهای که تذکرهٔ میخانه، تیمناً، با آن افتتاح یافته، همان ساقینامههای دو بیتی است که نظامی در آغاز هر گفتاری از شرفنامه با عبارات (بیا ساقی) شروع کرده و مولانا فخرالّزمان آنها را پشت سرهم انداخته و بشکل یک ساقینامهٔ مرتّب و منظّم مفصّل درآورده است.
بنا بمراتب مشروحه، اسناد دائمالخمری به خیام یا ادّعای افراط او در میخوارگی لااقلّ خالی از مبالغه و اغراق نبوده و صحّت چنین نسبتی را دربارهٔ او هرگز و بهیچوجه نمیتوان تأیید و تصدیق کرد؛ چنانچه این سوء ظن مقرون بحقیقت میبود؛ او در فنّ مشکلی مانند ریاضیات عالم باصطلاح امروز معرّفی و معروف نمیگردید و از وی درعلم جبر و مقابله اثر مهمّی که این فنّ را بسوی کمال سوق داده و دایرهٔ حلّ معادلات وسعت بخشیده و نظر باهمیّتی که داشته، از طرف دانشمندی مثل (وپکه) ترجمه شده، باقی نمیماند. و تعداد سایر آثار او در حکمت و علوم و فنون معضل دیگر از بیست فقره