پرش به محتوا

برگه:ModireMadrese.pdf/۱۴۲

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مدیر مدرسه
 

جائی از عمر پر از بیکاری فردای بچه‌ها را نخواهد گرفت؛ و ناچار باید در مدرسه هر بچه‌ای کاری یاد بگیرد. هنری، فنی، صنعتی ... تا اگر از پته‌ها و کاغذ پاره‌های قاب گرفته کاری بر نیامد و میزی خالی نبود کسی از گرسنگی نمیرد. پس چه بهتر از کار دستی ? پس زنده باد مقوای قوطیهای کفش و شیرینی ! تازه اگر همهٔ بچه‌ها پدری داشته باشند که بتواند هر شب دستمال بسته‌ای بخانه بیاورد. و زنده‌تر باد کاغذهای روغنی رنگ و وارنگ ورقی یک عباسی ! سریش هم که یک سیرش صنار بیشتر نیست. یا در همین حدودها. و اره مویی را هم خروار خروار وارد میکنند مثل سنجاق و مستراح چینی و لولهٔ آب و آمالهٔ فرنگی و هزار خرت و خورت دیگر ... از هر هزار نفری یک کدامشان هم که بتواند دکان قاب سازی و منبت کاری باز کند یا اره مویی‌اش را با ارهٔ آهن بری عوض کند و پیچ و مهره و آچار فرانسه، باز خدا پدر فرهنگ را بیامرزد با این کاردستی‌اش که مشغلهٔ عطارهای سرگذر را زیاد کرده، و آن نمرهٔ انضباطش و آن بچپ چپ‌ها

۱۴۲