این برگ همسنجی شدهاست.
— ۲۷۴ —
خورشید که شاه آسمانست | در عرصهٔ حسن او پیاده | |||||
وه وه که بزرگوار حوریست | از روزن جنت اوفتاده | |||||
لعلش چو عقیق گوهرآگین[۱] | زلفش چو کمند تاب داده | |||||
در گلشن بوستان رویش | زنگی بچگان ز ماه زاده | |||||
سعدی نرسد بیار هرگز | کو شرمگنست و یار ساده |
۴۹۴ – ط
ای یار جفاکرده پیوند بریده | این بود وفاداری و عهد تو ندیده[۲] | |||||
در کوی تو معروفم و از روی تو محروم | گرگ دهن آلودهٔ یوسف ندریده | |||||
ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند | افسانهٔ مجنونِ بلیلی نرسیده | |||||
در خواب گزیده لب شیرین گلندام | از خواب نباشد مگر انگشت گزیده | |||||
بس در طلبت کوشش بیفایده کردیم | چون طفل دوان در پی گنجشک پریده | |||||
مرغ دل صاحبنظران صید نکردی | الّا بکمان مهرهٔ ابروی خمیده | |||||
مَیلت بچه ماند؟ بخرامیدن طاوس | غَمزت بنگه کردن آهوی رمیده | |||||
گر پای بدر مینهم از نقطهٔ[۳] شیراز | ره نیست تو پیرامن من حلقه کشیده | |||||
با دست بلورین تو پنجه نتوان کرد | رفتیم دعا گفته و دشنام شنیده | |||||
روی تو مبیناد دگر دیدهٔ سعدی | گر دیده بکس بازکند روی تو دیده |
۴۹۵ – ط
میبرزند ز مشرق شمع فلک زبانه | ای ساقی صبوحی درده می شبانه[۴] | |||||
عقلم بدزد لختی چند اختیار دانش؟ | هوشم ببر زمانی تا کی غم زمانه؟ | |||||
گر سنگ فتنه بارد فرق منش سپر کن | ور تیر طعنه آید جان منش نشانه |