پرش به محتوا

برگه:IranDarZamanSasanian.pdf/۱۷۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

و نصب او با سلطان بود و ربطی به مردم نداشت. سوم آنکه، بدون اجازه مخصوص پادشاه نمی‌توانست کسی را، که پادشاه بامری گماشته، عزل و بجای او کسی را نصب نماید.[۱] از این سه نکته، نکته دوم مسلما متعلق بعهد خلفا است، زیرا که اصول خلافت مبتنی بر حکومت عامه و دموکراسی بوده است. پس روابط خلفا با وزیر اعظم عینا همان ارتباط شاهنشاه ساسانی با وزرگ‌فرمذار است، مگر در خصوص نکته دوم، که مورد ندارد، چنانکه مذکور شد. در کتاب عربی موسوم به «دستور الوزراء» چنین نوشته شده است: «پادشاهان ایران بیش از هر سلطانی وزراء خویش را محترم می‌شمردند و می‌گفتند وزیر مرتب‌کنندۀ امور ما و زیور ملک ما و زبان ماست. وزیر سلاحی است که حاضر و آماده داریم تا خصم ما را در ممالک بعیده هلاک کند».[۲]

دین

مغان در اصل قبیله از قوم ماد بودند، که مقام روحانیت منحصرا به آنان تعلق داشته است. آنگاه که شریعت زردشت بر نواحی غرب و جنوب ایران یعنی ماد و پارس مستولی شد، مغان پیشوایان دیانت جدید شدند. در کتاب اوستا نام طبقه روحانی را بهمان عنوان قدیمی، که داشته‌اند، یعنی آثرون[۳] می‌بینیم، اما در عهد اشکانیان و ساسانیان معمولا این طایفه را مغان می‌خوانده‌اند. در این زمان هم افراد این طایفه خود را از یک ریشه می‌دانستند و مردم هم به ایشان چون طبقه خاصی نگریسته و از یک قبیله می‌شناختند، که تکلیفشان عبادت خدایان و اجرای اعمال دینی بود»[۴]


  1. انگر، مجله شرقی آلمان ج ۱۳، ص ۲۴۲.
  2. ایضاًً ۱۴۰.
  3. athravan
  4. رک کریستنسن، ایرانیان ص ۲۷۹ و ما بعد. آمیانوس مارسلینوس، کتاب ۲۳، بند ۶ فقره ۳۴.