غارت میکردند و به مردم فقیر و بینوا میدادند. چنلی بل قلعهی محکم مردانی بود که قانونشان این بود: آن کس که کار میکند حق زندگی دارد و آن کس که حاصل کار و زحمت دیگران را صاحب میشود و به عیش و عشرت میپردازد، باید نابود شود. اگر نان هست، همه باید بخورند و اگر نیست، همه باید گرسنه بمانند و همه باید بکوشند تا نان به دست آید، اگر آسایش و خوشبختی هست، برای همه باید باشد و اگر نیست برای هیچکس نمیتواند باشد.
کوراوغلو و پهلوانانش در همه جا طرفدار خلق و دشمن سرسخت خانها و مفتخورها بودند. هیچ خانی از ترس چنلی بلیها خواب راحت نداشت. خانها هر چه تلاش میکردند که چنلی بلیها را پراکنده کنند و کوراوغلو را بکشند، نمیتوانستند. قشون خان بزرگ چندین بار به چنلی بل حمله کرد اما هر بار در پیچ و خم کوهستان به دست مردان کوهستانی تارومار شد و جز شکست و رسوایی چیزی عاید خان نشد.
زنان چنلی بل هم دست کمی از مردانشان نداشتند. مثلا زن زیبای خود کوراوغلو که نگار نام داشت، شیرزنی بود که بارها لباس جنگ پوشیده و سوار بر اسب و شمشیر به دست به قلب قشون دشمن زده بود و از کشته پشته ساخته بود.
هر یک از پهلوانیها و سفرهای جنگی کوراوغلو، خود داستان جداگانهای است. داستانهای کوراوغلو در اصل به ترکی گفته میشود و همراه شعرهای زیبا و پرمعنای بسیاری است که عاشقهای آذربایجان آنها را با ساز و آواز برای مردم نقل میکنند.