این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
بنام خداوند بخشندهٔ مهربان
سوگند خوردهایم بموی تو بارها | تا بگذریم در غمت از اختیارها | |||||
گفتم که دل بزلف تو گیرد مگر قرار | زان بیخبر که داده بباد او قرارها | |||||
داند کسی که روزش از آنطره گشته شام | بر عاشقان گذشته چسان روزگارها | |||||
گیرم مگر که دامنت اندر رهی بکف | چون خاک شد نشیمن من رهگذارها | |||||
شرم آیدم بجان تو کائی مرا بسر | بینی چه کرده عشق تو با جان نثارها | |||||
شاید یک ارز حال غریبی کنی سراغ | کز عشق تست در بدر اندر دیارها | |||||
ز آغاز عمر پیشه من بود درد و غم | تا چون بود ز عشق تو انجام کارها |