و اولیالأمر منکم که در مدارج، موجودات و معارج معقولات بعد از نبوت که غایت مرتبهٔ انسان است هیچ مرتبهٔ ورای پادشاهی نیست و آن جز عطیت الهی نیست، ایزد عز و علا پادشاه وقت را این منزلت کرامت کرده است و این مرتبه واجب داشته تا بر سنن ملوک ماضیه همی رود و رعایا را بر قرار قرون خالیه همی دارد.
فصل
رای عالی اعلاهالله بفرماید دانستن که موجوداتی که هستند از دو بیرون نیست یا موجودی است که وجود او بخود است یا موجودی که وجود او بغیر است، آن موجود را که وجود او بخود است واجبالوجود خوانند و آن باری تعالی و تقدس است که بخود موجود است پس همیشه بوده است زیرا که منتظر غیری نبود، و همیشه باشد که قائم بخود است بغیر نی، و آن موجود را که وجود او بغیر است ممکنالوجود خوانند و ممکنالوجود چنان بود که مائیم که وجود ما از منی است و وجود منی از خون است و وجود خون از غذا و وجود غذا از آب و زمین و آفتاب است و وجود ایشان از چیری دیگر و این همه آنند که دی نبودند و فردا نخواهند بود و چون باستقصاء تأمل کرده آید این سلسلهٔ اسباب بکشد تا سبی که او را وجود از غیری نبود و وجود او بدو واجب است پس آفریدگار این همه اوست و همه ازو در وجود آمده و بدو قائماند، و چون در این مقام اندک تفکر کرده آید خود روشن شود که کلی موجودات هستیاند به نیستی جاشنی داده و او هستی است بدوام ازل و ابد آراسته، و چون اصل مخلوقات به نیستی است روا بود که باز نیست شوند و تبزبینان زمرهٔ انسانی گفتهاند که کل شیء یرجع الی اصله هر چیزی باصل