این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
از آتش اینطایفه جز دودی نیست | وز هیچکسم امید بهبودی نیست | |||||
دستی که ز دست چرخ بر سر دارم | در دامن هر که میزنم سودی نیست |
آن ماه که گفتی ملکِ رحمانست | ای یار اگر نگه کنی شیطانست | |||||
روئی که چون آتش بزمستان خوش کرد | امروز چو پوستین بتابستانست |
اندر همه دشت خاوران سنگی نیست | کش با من و روزگار من جنگی نیست | |||||
در هیچ زمین و هیچ فرسنگی نیست | کز دست غمت نشسته دلتنگی نیست |
آمد بجهان