ولتر مینویسد: من عجب از مردمان دانای دنیا دارم که در فهم هر مسأله به کمال فطانت و نهایت عقل دقت و کوشش خویش را بکار میبرند و موشکافی میکنند جز در مسأله دین؛ که نه تنها با روی عقل خود میگذارند، بلکه سفیه و دیوانه میگردند و چیزها باور میکنند که هیچ طفلی باور نمیکند و حرفها می زنند که ابداً هیچ دیوانه و سفیهی نمیزند.
مثلاً نمیتوان گفت در ده هزار میلیونیهودی و خاخام که تاحال بر مذهب موسی بودهاند یك صاحب عقل نبوده است. البته هزاران هزار عالم دانا در ملتیهود موجود و یافت شده است اما تماماً در اعتقاد به تورات و موسی سفیه و نادان بودهاند؛ بلکه دیوانه شدهاند و الا هیچ عاقلی قصۀ سفر تکوین تورات را قبول نمیکند که موسی یا عزیز بیمغز نوشته است:
خدا از پشت درخت سر بر آورد و آدم و حوا را لخت دید. آواز مهیبش را بر کشید که آخر فرمان مرا نخواندید و از درخت ممنوعه خوردید زود از بهشت من بیرون روید.
چون آواز خدا را شنیدند، به عقب نگریسته او را دیدند. حیا کرده خجالت کشیدند و چه گفتند و چه شنیدند تا آخر...