معبر عام مسخرگی میکرد که اسمش آزادی است.
برج لندن برج لندن قلعهای بوده است از ابنیهٔ ویلیام جهانگشا ، امروز سربازخانه است ، بعضی اثاثهٔ سلطنتی (تاجگذاری) در اینجا ضبط است، یاقوت کبود در تاج ملکه نظیر ندارد، انسان پس از رسیدن بهمهٔ مقامات سنگی را در طلا نشانده بسر مینهد و مباهات میکند و گفتهاند:
چو در جام اسکندر آبی نماید | بجام آبگینه نشاید نشاند |
انواع اسلحهٔ آتشی وغیر آتشی را اینجا میتوان دید و باز آلات شکنجه را که موارد استعمال بعضی آنها را قائدان شرح میدهند و برای شخص ضعف قلب و تأسف میآورند.
در برج خون بودهاست که امیر گلوستر کودکان ادوارد را در آن بقتل رسانده، جماعتی از سرکردگان انگلیس بلباس زمان خود در تالار دارالشوری حاضرند و موجب عبرت ناظر.
تا بدانند این خداوندان ملک | کز بسی خلق است دنیا یادگار |
هاید پارک روزی با شهابالدوله، اسدالله میرزا در هایدپارک قدم میزدیم ، بفاصلهٔ شصت هفتاد قدم دو کرسی دیدیم که بالای هر یک ناطقی نطق میکرد شهابالدوله گفت این دو نفر تکذیب همدیگر را میکنند ، هر دو می گویند گوش بحرف آن رفیق ندهید ، هر چه میگوید دروغ است و هر دو از مزایای آزادی سخن میگفتند.
از لندن باید بیاریس رفت بقول پسر خان شوکت:
پارسائی اگر از پارس بپاریس آید | پارسائی نکند گر همه سلمان باشد |
از قرضه آنچه باقی مانده بود صرف خرید عروسک و اسباب بازی رسید ، نریمان خان مأمور بود بدهد اسبی بجای فواره بسازد که از تمام مجاری بدنش آب بپرد. ایران در بانک شاهنشاهی مفتش اسکناس داشت . این تفتیش در پاریس ملغا شد ، شاه بخرج شخصی در پاریس است و در الیزه پالاس منزل دارد ، هتلی است بسیار عالی ، یک روی آن به شانزهلیزه است یک روی آن بخیابان دیگر ، در این کنج آپارتمانی است مجلل در اجارهٔ دائم رکفلر پادشاه نفت ، خواستند برای شاه بگیرند اجازه نداد و حال آنکه خودش در آمریکاست و اگر ایرانی بود تقدیم میکرد. روزی در سالن هتل نشسته بودم ، دو زن وارد شدند ، کلاه من آنها را بطرف من سوق داد، آمدند نشد از امیر بهادر و واژه ناخوانا میرزا سئوال کردند ، گفتم در هتلند، نمیدانم چرا گفتند شنیدهایم شما ما را تمیز نمیدانید و حال آنکه ما هر روز خودمانرا با صابون میشوئیم ، من چه بگویم که خانمهای صابون زده نرنجند ، گفتم ما در شست و شو آدابی داریم که اگر خودمان هم بآن آداب شست و شو نکنیم خودمانرا هم تمیز نمیدانیم.
حرکت بطرف تهران نزدیک شده است . من فرضی کردهام و باین سفر آمدهام. عریضه بشاه نوشتم و تقاضای تخفیفی نسبت بمالیات رزکان کردم[۱] که هیچوقت عمل نمیآمد.
- ↑ پدرم به ضیاع و عقار معتقد نبود ، شاید پس از فوت میرزا عباس خان قوامالدوله که شهرت کرد ملکی را یکتومان خریده بود و در جزء ارث هزار تومان قیمت کرده بودند و نظر بتدارک کاه و جو چند اسبی که بود بتوسط اقبالالدوله مزرعهای را در شهریار خریدند و ایشان را خبره میدانستند ، مزرعه بحال خراب بدست ما آمد، رعیت بییا . دست زیر چانه زده ، در بر آفتاب نشسته ، در حال خود حیران بودند ، کاشف بعمل آمد که دو دانگ آن خالصه است و دوست علی خان معیر که مالک جهار دانک بوده مالیات ملک شش دانک خود قراتپه راکه بارزکان خاک بملک همسایه است با نفوذی که داشته جمع رزکان نموده دفتری کرده بوده است، قراتپه دو تومان مالیات داشت رزکان صد و چهارده خروار غله هشتاد تومان نقد و صد و شصت خروار کاه و کمتر اتفاق افتاد که با تقویت رعایا و تغییر بذر این اندازه برداشت بشود، دلخوشی پدرم باین بود که جیره و علیقشان