فصل دویّم
دولت تِبِسْ
سلسلهٔ دوازدهم در عهد سلطنت ده سلسلهٔ اوّل، پایتخت مصر در شمال یعنی در مصر سفلی بود و اسم شهر پایتخت چنانکه گفته شد منفیس. از ابتدای سلطنت سلسلهٔ یازدهم شهر تِبِس واقع در مصر علیا پایتخت شد. سلاطین تِبِس از اوّل نتوانستند تمام مصر را در تحت تملّک خود داشته باشند لهذا چندین قرن به فراهمآوردن اسباب این کار مشغول گشتند لکن از این تهیّه و اعمال ایشان ما را خبری نیست و از تاریخ سلسلهٔ اوّل ملوک تِبِس چیزی نمیدانیم.
سلاطین سلسلهٔ دوازدهم با ملل همسایهٔ مصر بنای جنگ را گذاشتند. یکی از آن پادشاهان آمینمهات نام داشته و یکی از جنگجویان آن عصر فقرات ذیل را در وصف او گفته:
(زمام اختیار مصر امروز در دست صاحباختیاری است که او را خداوند منعم میخوانند و رعب و سطوت او تمام ملل همسایه را گرفته. پسرش خداوندگاری است بینظیر. مادامی که پدر در قصر سلطنت قرار میگیرد پسر به تسخیر ممالک خارجه میرود و آن جوان زورمند دلیری است شمشیرزن و شجاعی که هماورد ندارد. وحشیان را میبیند و به آن غارتگران حمله مینماید. در بهکار بردن نیزه دست دشمن را از کار کوتاه میکند و کسی که طعم ضربت او را چشد دیگر نیزهٔ خود را بلند نسارد. واژه ناخوانا مثل باد که به فراریان میرسد و آنها را از پا در میآورد امّا هرکس وی را تعاقب کند به او نخواهد رسید.