پرش به محتوا

برگه:ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد.pdf/۲۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

مزار آن دو دست سبز جوان را میگویم …

چه مهربان بودی ای یار، ای یگانه‌ترین یار
چه مهربان بودی وقتی دروغ میگفتی
چه مهربان بودی وقتی که پلک‌های آینه‌ها را میبستی
و چلچراغها را
از ساقه‌های سیمی میچیدی
و در سیاهی ظالم مرا بسوی چراگاه عشق میبردی
تا آن بخار گیج که دنباله‌ی حریق عطش بود بر چمن خواب مینشست

و آن ستاره‌های مقوایی
به گرد لایتناهی میچرخیدند.
چرا کلام را به صدا گفتند؟