اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/اگر به مجلس قاضی نموده‌اند که: مستم

از ویکی‌نبشته
اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(اگر به مجلس قاضی نموده‌اند که: مستم)
  اگر به مجلس قاضی نموده‌اند که: مستم مرا ازان چه تفاوت؟ که رند بودم و هستم  
  مرا چه سود ملامت؟ به یاد باده‌ی روشن که پند کس ننیوشم کنون که توبه شکستم  
  اگر چه گوشه گرفتم ز خلق و روی نهفتم گمان مبر که ز دام تو شوخ دیده برستم  
  گمان مبر که بدوزم نظر ز روی تو هرگز که من چو صنع ببینم خدای را بپرستم  
  شکایت تو به دیوار می‌کنم به ضرورت چو اعتماد ندارم که: قاصدی بفرستم  
  دلم تعلق اگر با دهان تنگ تو دارد روا بود که بگویم که: دل به هیچ ببستم  
  دل ببردی و جانم در اوفتاد به آتش کناره کردی و من در میان خاک نشستم  
  هزار بار دلم را شکسته‌ای به جفاها که هیچ بار نگفتی: دل که بود؟ که خستم  
  چو محتسب پی رندان رود ز بهر ملامت مکن حمایت من پیش او، که صوفی و مستم  
  ستمگرا، چه بر آید ز دست من که نبردی؟ قرار و صبر و دل و دین و هر چه بود به دستم  
  به اوحدی دل من پای بند بود همیشه ترا بدیدم و از بند او تمام برستم