| | | | | | |
|
گوش من از پی نام تو به هر کوی بماند |
|
چشم من از هوس روی تو هر سوی بماند |
|
|
نه به گلزار گشاید دل من نه در باغ |
|
بسکه در جان من اندیشهی آن روی بماند |
|
|
بامدادان به چمن ناز کنان می گشتی |
|
سرو یکپای ستاده به لب جوی بماند |
|
|
ماجرای دل خود کام چه پرسی از من ؟ |
|
سالها شد که ز من رفت و در آن کوی بماند |
|
|
پیش محراب دو ابروش که طاقست به حسن |
|
عالمی دست برآورده به یارب نگرید |
|
|
چشمش از هر مژهیی ساخته مشکین قلمی |
|
میدهد فتوی خون همه مذهب نگرید |
|
|
زلف بر مه زده در خانهی دل داهدیش |
|
نشد از دل اثر ماه به عقرب نگرید |
|
|
اوست نوروز من و چون فتدش جعد به پای |
|
راست با روز برابر شدن شب نگرید |
|