امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات)/نفسی که با نگاری گذرد به شادمانی

از ویکی‌نبشته
امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات) از امیر خسرو دهلوی
(نفسی که با نگاری گذرد به شادمانی)
  نفسی که با نگاری گذرد به شادمانی مفروش لذتش را به حیات جاودانی  
  ز طرب مباش خالی می‌رود خواه و ساقی که غنیمتست و دولت دو سه روز زندگانی  
  غم نیستی و هستی نخورد کس که داند که گذشت عمر و باقی نبود جهان فانی  
  مکن ای امام مسجد من رند را ملامت چو به شهر می پرستان نرسیده‌یی چه دانی؟  
  چه شوی به زهد غره که ز دیر می پرستان به خدا رسید بتوان به تضرع نهانی  
  تو و زهد خرقه پوشان من و دیر درد نوشان به تو حال ما نماند تو به حال ما نمانی  
  بخدا که رشکم آید به رخش ز چشم خود هم که نظر دریغ بماند ز چنان لطیف رویی