عصیان/ظلمت

از ویکی‌نبشته

ظلمت

چه گریزیت ز من؟
چه شتابیت به راه؟
به چه خواهی بردن
در شبی این همه تاریک پناه؟

مرمرین پلهٔ آن غرفهٔ عاج
ای دریغا که ز ما بس دور است
لحظه‌ها را دریاب
چشم فردا کور است

نه چراغی‌ست در آن پایان
هر چه از دور نمایان است
شاید آن نقطهٔ نورانی
چشم گرگان بیابان است

می فرومانده به جام
سر به‌سجاده نهادن تا کی؟
او در اینجاست نهان
می‌درخشد در می

گر به‌هم آویزیم
ما دو سرگشتهٔ تنها، چون موج
به پناهی که تو می‌جویی، خواهیم رسید
اندر آن لحظهٔ جادوئی موج

۸ آبان ۱۳۳۶-تهران