۴) همباز پدرم
یکی از داستان های پدرم رفتار او با حاجی میر محسن آقا بود .اینمرد که آن زمان مشهدی میر محسن نامیده میشد نوه عمه پدرم و شوهرخواهر او می بود .پدرش آقا میر رضا به روضه خوانی می پرداخت .ولی این را پدرم از آغاز جوانیش با خود به بازار برده به داد و ستد در بازرگانی واداشته و با خود همباز[۱] گردانیده بود که گذشته از داد و ستد در بازار ، یک کارخانه بزرگ قالی بافی در همان هکماور برپا گردانیده بودند ،و چون گذشته از خویشاوندی و همبازی ،همسایه نیز می بودند ،بامدادان با هم به بازار رفته شامگاهان با هم بازگشتندی.
حاجی میر محسن آقا ،بالای[۲] بلند و روی سفید و کشیده ای میداشتی و رخت های پاکیزه و شیک پوشیدی، و به آخشیج[۳] پدرم که بسیار تند و ناشکیبا می بود ،او خونسردی و شکیب بسیار داشته و دور اندیش می بود .با آنکه با پدرم جدایی ها می داشتند ـ زیرا او بارها به کربلا یا به مشهد رفتی و روضه خوانی برپا گرداندی ـ با یکدیگر بسیار پاسدارانه راه رفتندی .پدرم با آنکه در سال بزرگتر می بود ،به دور اندیشی و کاردانی او ارج گزارده در بیشتر کارهای او اندیشه او را پرسیدی و بکار بستی .او نیز همچون برادر کوچکتری به پدرم پاس گزاردی.
این دو تن با یکدیگر بیست سال کما بیش راه رفته کمترین رنجشی از خود نشان نداده بودند . تنها کاری که میان ایشان رخ داد این بود که در کارخانه قالی بافی؛ او ،برادر کوچکتر خود ،و پدرم یکی از خویشان خود را به راهبری گُمارده بودند ،و این دو تن چون با هم راه نمی رفتند ،پدرم با حاجی میر محسن آقا بهتر دانستند که کارخانه را دو تا گردانند و هریکی کارخانه جدایی دارد.
درباره فرشبافی آنچه در تاریخ ها خوانده ام ،این هنر در ایران از زمان های باستان رواج می داشته .می بینیم در زمان هخامنشیان سخن از قالیهای خوب ایران و گلهای قشنگ آنها می رود .ثمیستوکلیس سردار بنام یونانی چون به ایران آمده به دربار هخامنشی پناهیده و در اینجا یک پذیرایی تاریخی دید ،می بینیم در داستان او می نویسند که
پادشاه هخامنشی به او گفته هرچه درباره یونان و کارهای آنجا می داند و می اندیشد بگوید ،و ثمیستوکلیس پاسخ داده» :سخن آدمی به فرشهای زیبای ایرانی می ماند .فرشهای زیبای ایرانی را چون باز کنی و بگسترانی ،نگاره های (نقش های) قشنگ آن همگی نمایان است ،ولی تا کُنی یا پیچانی ،آن پیکره ها پدیدار نباشد» .خواستش این بوده که او را مهلت دهند که اندیشه براه اندازد و سخنان خود را بسامان[۴] گرداند.