دو یا سه ماه نیز با این درس بسر می بردم که ناگهان مرگ پدرم رخ داد و خواه ناخواه از مکتب دور گردیدم.
۳) چند سخنی از پدرم
چنانکه نوشتم پدر من درس خوانده بود ولی ملایی نکرده به بازرگانی می پرداختی و با آنحال به پارسایی نیز می کوشیدی .شبهای زمستان پس از نیمه شب برخاسته تا دمیدن آفتاب با نماز و دعا و خواندن قرآن گذرانیدی .در همان حال به دستگیری بینوایان و ناتوانان نیز بسیار کوشیدی .در آن کوی ما که از شهر، دور و مردمش کشاورزان و رنج کشانند و بسیاری از خاندان ها کمچیز باشند ،به بسیاری از آنها پول دادی و برای بچه ها و زنهاشان کفش و رخت خریدی و آوردی .هر روز هنگام شام با یک دستمالی پر از کفش و رخت بخانه بازگشتی .در این باره رفتار او کم مانند داشته و من بیش از این نستوده در می گذرم.
کیش او شیعی می بود .ولی از بسیار چیزها دوری می جست .در آن زمان کینه سنی و شیعی بسیار سخت میبود .بویژه در آذربایجان که در سایه جنگ های ایران و عثمانی در زمان صفویان و کشتارها و تاراج هایی که شهرهای آذربایجان در آن پیشامدها دیده بودند ،دلها پر ازکینه های سنیان می بود و از برخی ،رفتار بسیار زشتی نیز مثلاً روز نهم ربیع الاولی را به گمان آنکه روز کشته شدن خلیفه دوم بوده جشن گرفتندی و به یکرشته کارهای خنک و سبکمغزانه برخاستندی .بیش از همه طلبه های مدرسه ها و ملایان ،لگام گسیختگی کردندی .به نوشته مجلسی «تا سه روز خامه[۱] برداشته می بود و گناهیننوشتندی».
از آنسوی در تبریز لعنتچیان می بودند که کارشان گردیدن در بازار و نام های مردگان هزار ساله را بردن و نفرین فرستادن می بود ،و از این راه نان خوردندی .این لعنتچیان بازماندگان «تبرائیان» زمان صفوی می بودند .در زمان صفوی که آتش کینه در میان شیعی و سنی فروزان می بود ،یکدسته از درویشان پیدا شده بودند که جلو اسب امیران و وزیران افتادندی و نام خلیفگان سه گانه و دیگران را به زشتی بردندی.
اینگونه نادانیها را از ایران ،جنبش مشروطه پاک کرده است ،و اینست ایرانیان باید پاس آن جنبش را دارند.
بهر حال پدر من از این رفتار بیخردانه مردم بیزار می بود .بارها می گفتی» :قضیه شیخ عبیدالله نتیجه این کار زشت بود» .شیخ عبیدالله کُرد در زمان ناصرالدین شاه برخاسته و به ساوجبلاغ و میاندوآب و ارومی تاخت آورده و کُردان در دیه[۲] ها و آبادیها آنچه میتوانستند دریغ[۳] نگفته بودند .پستانهای زنان را بریده بودند ،و من در یاد میدارم