پرش به محتوا

برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۱۴۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
تاریخ مشروطهٔ ایران
۷۱۸
 

که تفنگ بگیرند و بمجاهدان پیوندند.

شب دوشنبه دو ساعت از شب گذشته بیکبار از همه کویهای مشروطه‌خواه آواز اذان برخاست. از سر خیابان تا آخر لاکه دیزج و هکماوار که یکفرسنگ و نیم راهست کمتر خانه‌ای بود که یک یا دو کس بانک الله‌اکبر بلند نمی‌گردانید. کمتر زمانی اذان باین فراوانی در شهری شنیده شده.

این کار برای آن بود که هواداران دولت که مشروطه‌خواهان را بابی میخواندند در این راه پافشاری می‌نمودند و باین بدنامی سواران و سربازان را بتاراج شهر دلیر و بخون مردم تشنه می‌گردانیدند. کسانی چنین اندیشیدند که مردم را بگفتن اذان وادارند و بدینسان دامن شهر را از لکه بدنامی پاک گردانند. ولی این شگفت که اذان نابهنگام را برگزیدند. از امشب تا دیرزمانی همهٔ شبها این کار را می‌کردند.

کشته‌شدن نایب محمد اهرابی از روز دوشنبه نوزدهم مرداد (۱۲ رجب) تا یکهفته روزها آرامش بود، و تنها یکی دو بار شبانه اندک جنگی رخ داد: در این روزها سرکردگان دولتی از فیروزی خود نومید گردیده و دست از جنگ کشیده رسیدن عین‌الدوله را که تا اردبیل آمده بود می‌بیوسیدند. از آنسو نمایندگانی از سوی عین‌الدوله، از اردبیل آمده با ستارخان و پیشروان آزادی گفتگو میکردند.

بدینسان یکهفته گذشت. ولی روز دوشنبه بیست و ششم مرداد (۱۹ رجب) یک داستان نابیوسیده‌ای برخاست، و آن زد و خورد با نایب محمد اهرابی و کشته‌شدن او با برادرش می‌بود.

چنانکه در جای دیگری هم گفته‌ایم لوتیان در تبریز فراوان، و اینان که گردن از بوغ بیداد پیچیده با زور از جان‌گذشتگی زندگانی آزادی برای خود می‌بسیجیدندی، کسانی از ایشان بمردم‌آزاری گراییده از توانگران پول خواستندی و به ناتوانان چیرگی کردندی، و در کوچه و برزن ببدمستی برخاسته دست نامردی بسوی زنان دراز میساختندی، و اینان بدنام و بی‌ارج می‌بودند. ولی کسانی نه‌تنها آزاری بمردم نرسانیدندی، به ایشان نگهداری هم کردندی، و دست بیدادگری فراشان از زنان برتافتندی، و بزنان پشتیبانی نمودندی، و دزدان و دغلکاران را دست بستندی، و اینان نیکونام و ارجمند می‌بودند.

یکی از نیکنامان در آغاز مشروطه و پیش از آن نایب محمد اهرابی می‌بود. این مرد با همه چېرگی در کوی اهراب و لیلاوا و چرنداب و آن پیرامونها جز نیکی بمردم کوی و نگهداری از آنان دریغ گفتی. برادرش نایب علی که او نیز لوتی و جوان دلیری می‌بود پاره بدیها میداشت. ولی مردم از بدی او نیز چشم می‌پوشیدندی.

چون مشروطه آغاز شد و سپس میانه دوچی و سرخاب با دیگر کویها دوتیرگی