که از کار و پیشه دست کشیده و در آن چند گاه زیان بسیار دیده بودند بروی سخن خود ایستادگی نشان دادند و بتهران چنین پاسخ دادند که تا رسیدن قانون اساسی از تهران تلگرافخانه را رها نخواهیم کرد. بدینسان بگرد آمدن در تلگرافخانه و شور و خروش روزانه پیشرفت دادند.
نظامالملک خواستار بود که در اینجا هم جشن و چراغانی، بنام روز زایش محمد علیمیرزا نموده شود، ولی سردستگان نپذیرفتند، و آنگاه بجشن و چراغانی دولتیان و توپ انداختن نیز خرسندی نداده جلو گرفتند.
در همان روزها یک کار ناستودهای از تبریزیان سر زد، و آن آوردن میرزا آقا اسپهانی به تبریز بود که این زمان از استانبول بیرونش کرده بودند.
تبریزیان نام میرزا آقا را در میان پیشگامان مشروطهخواهی شنیده و داستان بیرون راندن او از تهران و فرستادنش را بکلات در صدر اعظمی عینالدوله، کم یا بیش دانسته بودند، و از اینرو ارج بسیار باو مینهادند، و چون گفته میشد انگیزهٔ بیرون کردن او را از استانبول میرزا رضا خان ارفعالدوله سفیر ایران فراهم آورده، در سایه دشمنی که همگی آزادیخواهان با ارفعالدوله میداشتند و او را هواخواه روس و بدخواه ایران میشناختند، بارج و جایگاه میرزا آقا افزودند و پیش خود او را یکی از گردان جهان آزادیخواهی پنداشتند، و چون هنگام جوشش سهشها، و رشته توانایی از دست فهم و اندیشه بیرون میبود، در پاس داری و پذیرایی با او از اندازه بسیار دور افتادند، و روزیکه او از راه مرند و صوفیان به تبریز میرسید (گویا روز یازدهم خرداد) نمایندگان و سران آزادی و انبوه آزادیخواهان و دستههای مردم، تا پل آجی به پیشواز شتافتند، و او را با شکوه بسیار بزرگی بشهر آوردند، و باین بس نکرده یک کس ناآزموده و ناشناختهای را همراز خود گردانیده در انجمن جا دادند وهمگی گوش بچرب زبانیهای او تیز کردند، و خواهیم دید که چگونه از این رفتار خود پشیمان گردید.
در آن روزها یکی از خامیها اینگونه گرایشها باین کس و آن کس میبود. راستی اینست که دسته بزرگی بآزادی میکوشیدند و همین آرمان ایشان