که روزنامهای در دست دارند و دانستههای خود را بیرون ریزند و این است در گفتارها که مینوشتند بیش از همه به «حدیث» و فلسفه و شعر و «اصول» و اینگونه چیزها میپرداختند، و هر یکی از آنان مشروطه را با دانشهای خود در میآمیخت و بدانسان که میخواست معنی میکرد. این روزنامهها که نامهای بسیاری از آنها را شمردهایم تا دوره دوم میبودند و هر یکی چند ماهی پراکنده شده از میان میرفتند. در این دوره هم کسی یا کسانی پیدا نشدند که معنی درست مشروطه را بمردم بفهمانند و یک چیزهای سودمندی در آن باره بنویسند.
روزنامهای مجلس و حبلالمتین و صور اسرافیل و روحالقدس و تمدن و ندای وطن در تهران و انجمن در تبریز که از دور نخست یا اندکی پس از آن آغاز شده بودند همچنان پیش میرفتند و تا نزدیکیهای بمباران چاپ مییافتند. گذشته از آنها در تهران روزنامه مساوات، و در تبریز «مجاهد» و «اتحاد» و «حشرات الارض» بیرون آمدند.
مساوات را سید محمدرضای شیرازی مینوشت ، و او چنانکه می شناسیم یکمرد بیباک وخیرهسری میبود، و در نوشتن این روزنامه نیز بیباکی و خیره سری بسیاری از خود مینمود. این نیز همچون مدیر روحالقدس شاخ بشاخ محمدعلی میرزا انداخته زور بتندنویسی میزد. چنانکه در یکی از شمارههای روزنامه خود داستان لویی شانزدهم پادشاه فرانسه و گریختن او از پاریس و سرگذشتش را نوشت و در پایان آن روی سخن را بمحمدعلی میرزا گردانیده بگفتههای بیمآمیزی پرداخت. بلکه از جمله های ریشخند آمیزی نیز باز نایستاده چنین نوشت:
«مگر تصور میشود که بعد از این ایرانی دست از حقوق مشروع خود بردارند و دزدانرا بیمکافات آسوده گذارند. نه والله نه بالله هر کس این خیال محال و تصور باطل را در خاطر مقدس پادشاه ما القا نماید بجمیع انبیاء و اولیاء و ارواح مقدسه دنیا سوگند و بروح عدالت و حقیقت و مساوات قسم است که خیانت صریح بمقام سلطنت نموده و اگر این قسمها را باور ندارند بایران پرستی شاپشال و بدانش امیربهادر و به پاک دامنی سعدالدوله و بدیانت اقبالالدوله و بعصمت و عفت آصف افخم و برحم