و ارومی، و گذشته از تاخت و تاز شاهسونان و راهزنیهای نایب حسین کاشانی و مانند اینها، در پیرامون خود تهران دزدان و راهزنان فراوان گردیده ایمنی از میان برخاسته بود. بلکه در خود پایتخت بار دیگر اوباشان دست بکار زده شبها رهگذران را لخت میکردند. در برابر این همه آشوب از محمدعلی میرزا جز بی پروایی دیده نمیشد، بلکه چنانکه گفتیم از کوشش دیگران نیز جلو میگرفت. با این نشانه های آشکار از بدخواهی او مجلسیان و سران انجمن خود را فریب داده با یک نمایشی از شاه بخوشدلی بر میخاستند.
اگر راستی را بخواهیم همینان از درون دل ، گمان نیکی به محمدعلی میرزا نمیداشتند. ولی چون مردان جانفشانی نمیبودند و به کندن ریشه بدخواهیهای دربار دلیری نمیداشتند، از اینرو خود را فریب داده بدانسان بنمایشهای رویهکارانه محمدعلی میرزا ارج میگزاردند.
در همانروزها کابینه نظامالسلطنه چون کاری از پیش نمی برد و خود را در فشار میدید، کناره جویی کرد. از آنسوی چون آشفتگی کارها از اندازه گذشته، و برخی روزنامه ها همچنان گفتارهای تندی مینوشتند، و روزنامه مساوات کارش با محمدعلی میرزا بدادگاه کشیده بود، و حبلالمتین که یکروزنامه خونسرد و میانه روی میبود گفتار زیر عنوان «نفس آخر ایران و یا خاتمه حیات ایرانیان» مینوشت، باز کسانی از شاهزادگان و قاجاریان بتکان آمده چنین خواستند که بکوشش پردازند و روز شنبه نهم خرداد (۲۹ ربیع الاخری) نشست بزرگی در خانه عضدالملک رئیس ایل قاجار برپا گردانیده بگفتگو پرداختند. سران اینان گذشته از عضدالملک، امیراعظم، علاءالدوله، معینالدوله، سردار منصور، جلالالدوله (پسر ظل السلطان) بوده چنین میگفتند: این گرفتاریها که از درون و بیرون به ایران رو آورده تا شاه دل با مجلس پاک نگرداند و با توده همدست نگردد چاره نخواهد پذیرفت، و از آن سوی هم کسانی در دربار بدخواه مشروطه اند و آنان شاه را نمیگزارند که با مجلس دل پاک گرداند. میگفتند: باید کاری کرد که شاه آن چند تن را از دربار دور گرداند، و تا این نتیجه بدست نیامده ما نباید از