میگرفت، و در این جنگ که بیشتر کسان ترسیده پا بجلو نمیگزاردند او دلیرانه پا بجلو میگزارد، و از اینرو با گلولهای که بسرش خورد افتاد و جان داد.
پس از دو روز آرامش روی داد. ولی همچنان بازارها بسته و آمد و شد بریده، و سنگرها بجای خود میبود. شبانه اوباشان بدر خانهها رفته پول میگرفتند. چند روز با اینحال گذشته روز پنجم بهمن بار دیگر در میانه جنگ و تیراندازی آغاز یافت و باز دستهای کشته گردیدند.
در اینمیان نمایندگان انجمن در تلگرافخانه با تهران در گفتگو می بودند و دربارهٔ آرامش شهر چاره میطلبیدند. از دربار اجلالالملک را که نماینده انجمن نیز میبود رئیس شهربانی برگزیده رشته کارهای شهر را باو سپردند و او بیدرنک بکار برخاسته جلو جنگ را گرفت. از آنسوی چون محرم فرا میرسید و بایستی کویها بسیج کار کنند تا دسته های سینه زنی بیرون آورند این خود مایه دیگری بفرو نشستن آتش جنگ گردید.
از آغاز محرم بازارها نیمه باز و نیمه بسته میبود. ولی دستههای سینه زن آمد و شد میکردند. از آنسوی اجلالالملک در اندک زمانی سامان بکارها داده بهمه پاسبانان رخت شیک یکسان (از ماهوت مشکی با کمربند چرمی و دکمه و نشان) پوشانید، و سردستهها بآنان گمارده همه را بکار انداخت. (در زمان مشروطه نخستین شهربانی بسامان در تبریز بنیاد یافته و این آغاز آن میباشد). نیز دستههایی را از سوار شاهسون و از قزاق به پشتیبانی شهربانی برگزیده بگردش در شهر واداشت. کوتاه سخن: در چنان هنگام دشواری، اجلالالملک کاردانی نیکی از خود نشان داده شهر را پس از آن آشفتگی بآرامش آورد. من نیک بیاد میدارم که چگونه این دستهها با موزیک در بازارها میگردیدند و آرامش