را گفت و با کارد چشم آن جوان را کند. سپس او را از درخت آویختند که هر یکی از اوباشان قدارهای باو میزدند.
هم در این روز به علیآقا نام صراف زخمهایی زدند که تا دیری در بستر میخوابید. نیز اسماعیل نام شاگرد درزی را تا لالهزار دنبال نموده از پشت سر زخمهای کاری رسانیدند.
عصر امروز تلگرافهای شهرها رسیدن گرفت، و چنانکه یاد خواهیم کرد این تلگرافها بیش از هر چیزی، مایه ترس محمد علیمیرزا گردید.
روز چهارشنبه باز هر دو سو در جای خود میبودند . امروز انجمن عبدالعظیم با گروهی بیاری مجلس آمد، و بگفته حبلالمتین «سه چهار هزار نفر همه مسلح و مکمل» می بودند. همچنین از شمیران و شهریار و دیگر پیرامونهای تهران تفنگچیانی آمدند. تلگرافها از شهرها پیاپی می رسید، و محمد علیمیرزا ناگزیر گردید که آشتی خواهد، و از اینرو امروز نظامالسلطنه مافی را که پیرمردی میبود بسر وزیری برگزید که کابینه برپا گرداند، و چون وزیران برگزیده شدند شاه نظامالسلطنه و آنان را واداشت که با مجلس بگفتگوی آشتی پردازند، و چون مجلس با همهٔ چیرگی که این زمان یافته بود از شیوهٔ ناستوده خود دست بر نمیداشت، و همچنان خواستار آشتی و آرامش میبود، آن شش تن که از روز نخست برگزیده شده بودند، روانه دربار شدند که با وزیران گفتگو آغاز کنند. مجلس چند چیز میخواست: ۱- سعدالدوله از تهران بیرون رانده شود ۲- امیر بهادر از کشیکچی باشیگری برکنار و دستش از کارهای دولتی کوتاه گردد. ۳- باوباشان که بر سر مجلس آمده و با دستگاه توپخانه را در چیدهاند کیفر داده شود. ۴- دویست تن سپاهی برای نگهبانی مجلس (از جوانانی که در آن چند روز بپاسبانی مجلس پرداخته بودند) پدید آورده شود ۵- علاءالدوله و معینالدوله بتهران بازگردند.
این گفتگو آغاز شده، ولی دستگاه میدان توپخانه همچنین بر پا می بود، مگر اوباشان بزشتکاری های گذشته نمی پرداختند. روز پنجشنبه اینان چادرهای خود را فرو آوردند و مردم را پراکنده گردانیده ملایان خود با اوباشان بدربار پناه بردند که شب آدینه را در آنجا میبودند. ولی روز