از قم با تلگراف داد میخواستند – انجمن این آشفتگیها را از نبودن قانون اساسی پنداشته، و چاره را بودن آن میشمرد. آزادی خواهان نیز بهمان باور میبودند.
روز یکشنبه هفتم اردیبهشت (۱۴ ربیعالاول) یکدسته از مردم که در حیاط انجمن گرد آمده بودند گفتگوی قانون اساسی را بمیان آورده خواستار گردیدند که انجمن آنرا از مجلس شوری بخواهد. انجمن خواهش ایشانرا پذیرفته تلگرامی بدارالشوری فرستاد.
در این میان یک دروغی در تبریز پراکنده گردید، و آن اینکه قانون اساسی را یکماه است نوشتهاند و از مجلس نیز گذشته، ولی شاه نمی پذیرد و دستینه نمیگزارد. برخی میگفتند: میخواهند بخواهش اتابک آنرا دیگر گونه گردانند.
اینسخنان بآزادیخواهان گران افتاد، و این بود روز سهشنبه نهم اردی بهشت (۱۶ ربیع الاول) یک تلگراف بسیار درازی، بمیانجیگری اتابک بشاه فرستادند، که در آن پس از شمردن جانفشانیهای آذربایجان در راه نگهداری تاج و تخت، خواهش پذیرفتن قانون اساسی و دستینه نهادن بآن را کردند.
فردای آن روز از تهران از نمایندگان تلگراف رسید که «قانون اساسی چند روز است بعد از اتمام در کمیسیونی قرائت شده حال در مجلس عمومی خوانده میشود». این پاسخ مایه آرامش مردم گردید.
لیکن در اینمیان نامههایی از تهران رسید، که بدخواهی دربار را آگاهی میداد. اینها مایهٔ بیم گردید و پیشروان بهتر دیدند که بجنبشی برخیزند و در برابر دربار ایستاده جلو نقشه آنرا گیرند. در همان هنگام یک داستان دیگر پیش آمد که آزادیخواهان فرصت را از دست نداده و همان را عنوان گرفته اندیشه خود را بکار بستند.
چگونگی آنکه روز یکشنبه بیست و یکم اردیبهشت (۲۸ ربیعالاول) تلگرافی از تهران رسید، بدینسان که همه علماء و پیشنمازان و نمایندگان انجمن سه ساعت بغروب مانده در تلگرافخانه باشند که «مطالب حضوری فوری داریم و آقایان حججالاسلام طهران و وکلای دارالشورای کبری عموماً