در همانروزها یک داستان دیگری رخ داد، و آن اینکه سید علی یزدی که از ملایان بنام و مردمدار تهران میبود و بدربار بستگی میداشت که برای دعا خواندن و مانند آن بنزد محمدعلیمیرزا میرفت و درباریان پولهای بزرگی باو میرسانیدند روز شنبه دهم آبان (۲۵ رمضان) در مسجد شیخ عبدالحسین بمنبر رفت و آشکاره ببدگویی از مشروطه و مجلس پرداخت واز تقیزاده و مستشارالدوله و دیگران نامبرده «کافرشان» خواند، و از عباسآقا نامی برده جایگاه او را «در طبقه هفتم جهنم» نشان داد، و چون روح القدس کار عباس آقا را هم ارج «ضربت علی» در جنک خندق ستوده بود ازو نیز یادی کرد و «کافر» نامید. چون طلبههای مدرسه شیخ عبدالحسین در پای منبر، و بهواداری و نگهداری آماده میبودند کسی پاسخی نتوانست، و بدخواهان مشروطه همانرا دستاویزی ساخته بجنب و جوش برخاستند. چون بیم میرفت که اینکار سیدعلی آقا دو تیرگی در خود تهران پدید آورد مجلس بجلوگیری برخاست و بشهربانی دستور داد از مسجد رفتن او جلو گیرد، و بدینسان داستان پایان پذیرفت
چنانکه روح القدس و حبل المتین نوشتند این کار نیز بانگیزش انجمن فتوت و به پشتیبانی دربار میبود. زیرا سیدعلیآقا بستگی نزدیک بدربار و درباریان میداشت و با پولهای درباریان خانه و زندگانی خوش بسیجیده بود.
از اینجا انجمن فتوت بسیار بدنام گردید. میرزا جواد ناطق که از پیشگامان جنبش تبریز بوده و آن جایگاه و آبرو در میان آزادیخواهان میداشت در شمار بدخواهان آزادی درآمد.
در همان روزها حاجی شیخ محمد واعظ که در جنبش تهران پا در میان داشته و با دو سید در همهجا همگامی نموده، و سپس داستان مدرسه حاجی ابوالحسن معمار و کشته شدن سید عبدالحمید در سر دستگیر کردن او پیش آمده بود، و از اینرو یکی از پیشگامان مشروطه شمرده میشد، او نیز برگشته در منبرها از مشروطه بد میگفت و بسید جمال واعظ و دیگران نکوهش دریغ نمیداشت، بلکه نامهای طباطبائی و بهبهانی را نیز با بدی میبرد. بدینسان او نیز از بدخواهان آزادی شمرده گردید.