میشد نتیجه بدست نمیآمد
میرزا جعفر از همان روز رسیدن مردانه بکار پرداخت. نخستین کار او آن تلگراف و لایحه دربارهٔ اتابک بود که نوشتهایم. سپس باین شد که از مجاهدان و خوییان دستههایی پدید آورد و خود به جلوگیری از اقبالالسلطنه کوشد. این بود دسته هایی پدید آورده از حکمران نیز سه توپ و چند صد تن سرباز گرفت، و آنها را بدو بخش گردانیده یک بخش را با دو توپ بسکمنآباد و دیگری را با یک توپ بقراضیاءالدین فرستاد که در برابر کردها لشگرگاه ساختند. فرمانده لشکر سکمنآباد میر اسدالله قراعینی و فرمانده لشکر قراضیاءالدین پسرش میرهدایت بود که هر دو از پسر و پدر بدلیری شناخته میبودند. سپس خود میرزا جعفر نیز روانه سکمنآباد گردید که از نزدیک به کارها سر کشد.
این یک کار غیرتمندانهای از میرزا جعفر و خوییان بود. با همه جنک ناآزمودگی و کمی شمار و افراد بجلوگیری از کردان تاراجگر و خونخوار برخاسته بودند. ولی افسوس که فیروزی نیافتند و میرزا جعفر جان در آن راه گزاشت.
چگونگی آنکه روز آدینه بیست و یکم شهریور (۴ شعبان) ناگهان کردان از هر سو بلشگرگاه اینان تاختند و با شلیک گلوله کسان بسیاری را بخاک انداخته سپس بچادرها ریختند و گروهی را نیز دستگیر گردانیدند. توپ و افزار و کاچال هر چه بود بتاراج بردند. در این جنک نزدیک بشصت تن از مجاهدان کشته شدند. از کردان نیز بهمین اندازه کشته شده بود. یکی از کسانی که دستگیر افتادند خود میرزا جعفر بود.
بدینسان لشگرگاه سکمنآباد بهم خورد و بازماندگان شکسته و پریشان خود را بخوی رسانیده چگونگی را آگاهی دادند. فردای آن روز در خود خوی یکداستان بسیار نابجای دیگری رخ داد، و آن اینکه یکی از مجاهدان بخانه حاجی میرزا ابراهیم که مجتهد بنام خوی میبود رفته بی هیچ انگیزهای او را کشت. همچنین آقا ضیاء برادر