های فارسی پاسخهایی نوشتند ولی اگر راستی را بخواهیم جز رویه کاری و فریبکاری نبوده. دوباره میگویم: اگر پشتیبانیهای آخوند خراسانی و حاجی شیخ مازندرانی از نجف نبودی اینان مشروطه را بر انداختندی. بویژه با همراهی که سید یزدی با اینان میداشت و دولت عثمانی نیز باو پاسداری و پشتیبانی بسیار نشان میداد.
پس از پراکندن لایحه مرداد باز در مجلس گفتگو از اینان بمیان آمد. نمایندگان گفتند: باری جلوگیری از چاپخانه کنند. مجلس در این باره فشاری بوزیر علوم آورد. وزیر علوم بحکمران تهران نوشت و او کسانی برای بدست آوردن چاپخانه فرستاد. لیکن بستنشینان ایستادگی نمودند و چون در نهان شاه پشتیبانی از ایشان مینمود کاری پیش نرفت.
حاجی شیخ فضلالله و همدستانش بسیار آرزومند میبودند که آخوند خراسانی را با خود همراه گردانند و باین کار بسیار میکوشیدند. مثلاً تلگرافی بآخوند و دیگران میفرستادند بدینسان: مجلسیکه شما فرمودهاید «مجلسیکه اساس آن بامر معروف و نهی از منکر و رفع ظلم و حفظ بیضهٔ اسلام و رفاه عامه باشد» ما فرمانبرداریم و خود خواهان چنان مجلس میباشیم . لیکن این مجلسیکه هست آن نیست که شما فرمودهاید. بدینسان راه بآنان نشان میدادند که از پشتیبانی دارالشوری بازگردیده و چنین گویند که ما این مجلس را نگفته بودیم. این مجلس آن نیست که ما میخواستیم. ولی آخوند و حاجی شیخ چون از راه و کار اینان آگاه میبودند پاسخ میدادند: ما همان مجلس را که در بهارستان برپاست میگوییم.
در یک نامهای که محرر حاجی شیخ فضلالله از زبان او بپسرش در نجف نوشته چنین میگوید: «افسوس که حضرت حجةالاسلام والمسلمین آیتالله آقای آخوند مدظلهالعالی در این واقعه گوش بکلمات و اراجیف مغرضین دادند و مساعدت در دفع و رفع زنادقه و ملحدین و تشیید شرع مبین نفرمودند. همان قسم که در همه موارد برهمه مقدم بودند در این واقعه عقب افتادند».