بروم». همچنین می گفت که در آن چند روزه با تلگراف دستور هایی بسواره و سرباز آذربایجان فرستاده که آماده گردیده آهنگ ارومی کنند. با این سخنان خشم مجلسیان را فرو نشاند، و راستی را خود با شتاب آهنگ آذربایجان کرد و روز سیام مرداد (۱۲ رجب) به تبریز درآمد و انجمن ایالتی و آزادیخواهان با همه ناخشنودی که از والیکری او داشتند از پیشواز و پذیرایی باز نایستادند.
لیکن از فرستادن سپاه بارومی نشانی دیده نمیشد. چون محمد علیمیرزا از درون آنرا نمیخواست فرمانفرما کاری نتوانست و باشد که خود نیز نخواست.
از ارومی همچنان ناله و دادخواهی میکردند در دارالشوری کار بآنجا رسید که کسانی از نمایندگان گفتند: دولت یا بچاره کار برخاسته جلو دشمن را بگیرد و یا آشکاره بگوید تا مردم خود چاره بیندیشند. از اینگونه تندیها فراوان میرفت ولی هیچگاه نتیجه دیده نمیشد. محمد علیمیرزا در یک چنین پیشامدی نیز لجبازی فرو نمیگزاشت. برای بهانه میگفتند: با دولت عثمانی بگفتگو آغاز کردهایم و با گفتگو کار را بپایان خواهیم رسانید.
بیپرده شدن نیرنگهای اتابک فرمانفرما در آذربایجان با همه بیمی که از بدرفتاری او میداشتند رفتار نیکی آغاز کرد و خودرا هوادار مشروطه نشانداده بکاری که مایهٔ رنجش آزادیخواهان باشد دست نزد. لیکن در همانروز ها داستانی در خوی رخ داد که بیکبار بدنهادی اتابک را بیپرده گردانید.
داستان اقبالالسلطنه و ستمگربهای کردان ماکو را در آن پیرامونها آوردهایم. چنانکه گفتیم اتابک از سوی دولت اجلالالملک را برگزید که بماکو بنزد او رفته با زبان از آن رفتارش باز گرداند، و انجمن ایالتی چون چاره دیگری نمیدید آقا نقی را از سوی خود همراه او گردانید، و اینان بماکو رفته اقبالالسلطنه را دیدند و گفتگو کردند، ولی بی هیچ نتیجهای بازگردیدند.
در اینروزها در آنجا داستان دیگری پیش آمد، و آن اینکه چون