این زمان چون ناسازگاری را که در میانه کیش شیعی و مشروطه میبود، و کشاکشی را که در میان آندو میرفت، و رمیدگی را که پیروان کیش شیعی از مجلس و مشروطه پیدا کرده بودند، میدید دشمنی با مشروطه را یکراهی برای پیش افتادن خود میشناخت. آخوند خراسانی و حاجی شیخ مازندرانی و حاجی تهرانی مردانگی نموده و از دستگاه خود چشم پوشیده و دربند خشنودی یا ناخشنودی مردم نمیبودند، و در چنین هنگامی نیز از پشتیبانی بمجلس باز نمی ایستادند. ولی سیدکاظم جز سود خودرا نمیجست و جز در پی دستگاه «آیتاللهی» نمیبود، و توده و کشور و این چیزها در نزد او ارج نمیداشت.
در نجف ایرانیان دسته انبوهی میبودند و بسیاری از آنان هوا داری از مشروطه مینمودند. همچنین دسته بزرگی از طلبهها آزادیخواه میبودند. اینان خواستند سید را از بدخواهی بازدارند ، و ازو خواستار تلگرافی برای مجلس شدند. سید سر باز زد. در اینمیان کار یک بیخردانهای نیز از کسانی رخ داد، و آن اینکه نوشته بیم آمیزی بانگارهٔ دوششلول پرداخته، و آن را شبانه بدر صحن چسبانیدند. در آنروزها چنین کاری فراوان کرده میشد.
پیروان سید همین را دستاویزی ساختند و بهیاهوی برخاستند که سید را میخواهند بکشند، و آن کار بیهودهای را بسیار بزرگ گردانیده با آزادیخواهان بدشمنی آشکار پرداختند و زبان به نفرین و دشنام گشادند.
بدینسان دودستگی در نجف پدید آمد و چون دولت عثمانی هنوز مشروطه نشده و کارکنان سلطان عبدالحمید دشمنی سختی با مشروطه نشان میدادند حکمران نجف نیز بهواداری از سید بر خاست. همچنین طلبههای عرب و بومیان نجف هواداری از او نمودند.
در اینهنگام بود که چنانکه گفتیم، تلگراف آملی از تهران بسید رسید و او پاسخ پایین را فرستاد:
جناب ثقةالاسلام آملی دامت برکاته از تجری مبتدعین و اشاعه کفریات ملحدین که نتیجه حریت موهومه است قرار مسلوب تلگراف مزید تشویش بعون