اصلاحات نظامی
در دورهٔ قاجارها ارتش ایران که در زمان نادرشاه بفتح هندوستان کامیاب شده و تا دهلی رفته بود چندان ناتوان شده بود که از عهدهٔ راهزنان اطراف تهران هم برنمیآمد. پیش ازین اشاره رفت که افراد این ارتش چه حالی داشتند و چگونه در خواری و تنگدستی زندگی میکردند. افسران آن بیشتر از فن خود عاری بودند و تربیت نظامی نداشتند. مناصب نظامی را حتی بکودکان نوزاد و نابالغ میدادند. میرزا محمدعلی خان سروش اصفهانی شمسالشعرا شاعر بزرگ قرن گذشتهٔ ایران دربارهٔ یکی ازین سرهنگهای نابالغ زمان خود سرودهاست:
نه حاجت مشق و زحمت جنگ ترا | نه در صف کارزار آهنگ ترا | |||||
در کار تو آن نشان سرهنگی نیست | مام تو نخست زاده سرهنگ ترا |
در همین زمینه نیز گفتهاست:
مشق چپ و راست چون دهی شکر را | طفلی تو و دست چپ ندانی از راست |
همین نکته را بزبان دیگر چنین سرودهاست:
بی زحمت مشق، بی صدمهٔ جنگ | مادر مرو را زادست سرهنگ |
و باز بزبان لطیفتری گفتهاست:
مادر بقسم دست نهادی بشکم | گفتی: بسر عزیز سرهنگ قسم |
کسانی که از اوضاع ارتش ایران در آن زمان آگاهند میدانند که شاعر درین زمینه هیچ مبالغه نکردهاست. روزنامهٔ ملانصرالدین که بزبان ترکی در آن روزگار در تفلیس چاپ میشد کاریکاتوری ساخته بود که پسر بچهٔ چهار پنج سالهای را با لباس سرتیپی نشان میداد و مادرش باو میگفت: سرتیپ جان، بیا برویم حمام. او گریه میکرد و میگفت: نمیآیم. بالاتر از درجهٔ سرهنگ و سرتیپ درجهٔ میرپنج و امیر تومان و امیر تویان بود و این درجات را نیز بکسانی که از فن نظام آگاه نبودند میدادند. کلمات سالار و سردار و سپهدار و سپهبد و سپهسالار جزو القاب شده بود و بارها شد که این القاب را بکسانی دادند که از فنون جنگ بیخبر بودند و حتی اینگونه القاب را بکودکان دادهاند. در نقاشیها و عکسهای آن زمان دیده میشود که لباسهای رسمی مناصب مهم را بتن کودکان کرده و نشانها و حمایلهای نظامی را بایشان بستهاند.
همه ارتش کشور پهناور ایران که میبایست از یک میلیون و ششصد و چهل و چهار هزار کیلومتر مساحت پاسبانی کند و امنیت این ناحیه بدین وسعت را فراهم آورد از چند صد تن تجاوز نمیکرد که هنگام قدرت باصول بنیچه از روستاها میگرفتند بدینگونه که هرعدهٔ معین از مردم آن روستا میبایست چندتن سرباز بدهد