برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۸۳۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

ماتم‌زده کرد. لباس خود را دریده بنای نوحه و زاری را گذاشتند و تمام تقصیر را بگردن مردونیه انداختند، ولی باید گفت، که برای شاهشان بیش از معدوم شدن سفاین نگرانی داشتند. این نگرانی، تا وقتی که شاه غایب بود، دوام داشت و فقط پس از مراجعت او برطرف شد. بعد هرودوت گوید (کتاب ۸، بند ۱۰۰) مردونیوس، که می‌دید خشیارشا از شکست جنگ دریائی بسیار مغموم است، دانست، که شاه در خیال فرار از آتن می‌باشد و، چون بنا بر نصیحت او پارسیها جنگ را بیونان برده بودند، خیال می‌کرد، که بعد از چنین عدم بهره‌مندی مجازات خواهد شد. در این احوال او صلاح خود را چنین تشخیص داد، که یونان را باید مطیع ایران کند یا بحیات خود شرافتمندانه خاتمه دهد.

فکر مطیع کردن یونان بفکر دیگر او غلبه کرد و، پس از تفکر زیاد، به خشیارشا چنین گفت: «شاها، این‌قدر غم مخور و حادثه‌ای را، که روی داده بدبختی بزرگ مدان. بهره‌مندی در این جنگ منوط به کشتیهای تو نیست، بل بسته به سواره‌نظام و پیاده نظام تو است این یونانیها، که تصور می‌کنند، کار تمام شده است، جرئت نکردند، از کشتی‌های خود بیرون آیند و با سپاه تو جنگ کنند و سپاه برّی آنها هم جرئت نخواهد کرد با تو ستیزه کند. آنهائی که چنین کردند، مجازات شدند.

اگر مایل هستی، هم الآن به پلوپونس هجوم می‌بریم و، اگر می‌خواهی ضربت را بتأخیر اندازی، چنان می‌کنیم، بی‌اینکه این مسئله باعث یأس ما بشود. یونانیها وسیله‌ای ندارند، آنها نه می‌توانند از تابعیّت تو خلاصی یابند و نه از حسابی، که تو از بابت گذشته و حال از آنها خواهی خواست. بهتر است، که بمانی، ولی، اگر خواهی بروی و سپاه را هم با خود ببری، نصیحت دیگری دارم، که با این خیال بیشتر موافقت می‌کند. چنان مکن، که پارسیها سخرّیۀ یونانیها گردند.

پارسیها ضرری به تو نرسانیده‌اند و تو نمی‌توانی بگوئی، که آنها مردمی ترسو می‌باشند.

اگر فینیقی‌ها، مصریها، اهالی قبرس و کیلیکیّه خودشان را ترسو نشان دادند، این امر چه ربطی به پارسیها دارد. بس آنها تقصیر ندارند و بنابراین نصیحت مرا

تاریخ ایران باستان جلد ۱