چنین تعبیر کرد، که به آتن مراجعت کرده و در آنجا حکومت را بدست گرفته در کمال کهولت خواهد مرد (زیرا یونانیها مادر را وطن تعبیر میکردند). روز دیگر هیپپیاس را سرفۀ زیاد عارض شد و، چون پیر بود و دندانهایش سست، یکی از دندانهای او افتاد و هرچند آن را جستجو کرد نیافت. در این حال در میان لشکر پارسی آهی کشیده گفت: «این مملکت از آن ما نیست و ما آن را بدست نیاوریم، چه آن قسمت از یونان، که میبایست بمن برسد، نصیب دندان من شد».
وقتی که آتنیها در ماراتن بودند، اهالی پلاته۱ مانند یک نفر به کمک آنها آمدند. جهت این بود، که سابقا پلاته در مقابل اهالی تب کمکی از اسپارتیها خواسته بود و آنها جواب داده بودند «ما از شما دوریم، از آتن کمک بخواهید»، بعد چون آتنیها به آنها کمک کرده بودند، حالا اهالی پلاته خواستند حقشناسی خود را نموده باشند. قبل از جنگ، عقیدۀ سرکردگان آتنی مختلف بود. بعضی عقیده داشتند، که با قشون زیاد پارس نمیتوان جنگید و باید تسلیم شد، ولی میلتیاد میگفت، باید جنگید. بنا شد رأی بگیرند و، چون اکثریت حاصل نشد و نزدیک بود بدترین عقیده اکثریّت یابد، میلتیاد پیشنهاد کرد، که پلمارکی۲ انتخاب شود (پلمارک سوّمین آرخونت از آرخونتهای نهگانۀ آتن بود و رجال درجه اوّل آتن را چنین مینامیدند. م.).
پس از آن با عدس رأی گرفتند و کاللیماک۳ نامی پلمارک گردید. بعد، چون موافق یک قاعدۀ قدیمی رأی پلمارک با رأی سرداری مساوی بود، میلتیاد رو بوی کرده چنین گفت: «کاللیماک، مقدّرات آتن حالا در دست تو است و بسته برأی تو است، که آن را در زنجیر کنی یا استقلال آن را تأمین و افتخاری جاوید بیابی. از وقتی که آتن بنا شده، آتنیها هیچگاه در چنین مخاطرهای نبودهاند. اگر از مادیها شکست یابند، باید به هیپپیاس تسلیم گردند و عقوبتهائی، که تحمل خواهند کرد، قطعی است. هرگاه فاتح شوند، اوّل شهر یونان خواهند بود. اکنون، چگونه سعادت و بدبختی جمهوری در دست تو است، من تشریح میکنم: ما سرداران
________________________________________
(1) - [۱]
(2) - [۲]
(3) - [۳]